سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از نابردباری بپرهیز که دوستان را می رَماند . [امام علی علیه السلام]
دفاع بلاگ
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» هدف تربیت

هدف تربیت
تربیت دو دوره ی هماهنگ دارد: 1) آوردن فرد مورد تربیت در راه صحیح و طبق یک برنامه زمان بندی شده و مراقبت از این که سوی خطا رود 2) رها کردن او به منظور اتکای به خود
درتربیت اول باید مورد دوم را بررسی کرد که  مورد تربیت چه می‌خواهد بشود و به کجا می‌خواهد برسد تا بعد با توکل و برنامه ریزی، گام‌های بعدی حرکت درجهت آن ‌برداشته شود. به عبارت دیگر، اول هدف را مشخص می‌کنیم تا بعد کار تربیت آغاز شود. هدف دین این است که می‌خواهد کاری کند تا انسانیت فرد بر نفسانیّت او به‌طور خودکفا غالب شود. خداوند در نهاد انسان بذری به نام"عقل" نهاده که اگر خوب پرورش یابد، دارای شاخ و برگ فراوان خواهد شد. حاکم شدن عقل بر نفس یا به عبارت دیگر حاکم شدن فطرت برطبیعت اصلی است که مربی درآن مسیر گام برمی دارد. فطرت اقتضاهای لازمِ راه را دارد و نشان داده که تشنه است و انسان سالم این تشنگی را احساس می‌کند. مربی کارش به سخن درآوردن فطرت است. در این راستا خودآگاه کردن کودک از لیاقت‌هایش، استراتژی کار مربی و برنامه های تربیتی تاکتیک اوست. اگر مربی ناآگاهانه بنا را بر"خودیت" کودک بگذارد، صفات نفس در او بروز می‌کند اما اگر بنا را بر"فهم و عقلِ" او گذاشت، صفات عقل در او طلوع خواهد کرد. 
بنابراین تربیت پیمودن راهی است که نهایتاً به استقلال و آگاهی کودک منتهی شود؛ رسیدن به روزی است که چون مربی می‌خواهد او را رها کند، در او یک مربی و واعظ درونی بوجود آمده باشد و بتواند از آن به بعد بر اوضاع داخلی خود مسلط شود و زمام امور خود را بدست گیرد. روایت می گوید: « مَن لَم یَکُن لَهُ وَاعِظٌ مِن قلبه وَ زَاجِرٌ مِن نَفسِهِِ وَ لَم یَکُن لَهُ قَرِینٌ مُرشِد اِستَمکَنَ عَدُّوُهُ مِن عُنُقِهِ1»:"کسی که واعظی از درون نداشته باشد، موعظه‌ی دیگران برایش مؤثر نیست". 
روش پیامبر صلی‌الله علیه‌و‌آله این بود که در اصحاب واعظ درونی را بیدار می‌کرد و فرد را بدست او می‌سپرد؛ از آن به بعد واعظ درونی مثل یک نبیّ کار می‌کرد و فرد با عملش دیگر نبی را رها نکرده، دست از دامان خدا بر نمی‌داشت. علمای اخلاق هم به تأسی از رسول صی الله علیه و آله برای واعظ درونی احترام زباد قایلند و او را مَحرم می‌دانند. استاد اخلاق می‌گوید من چه‌کاره هستم؟ واعظ درونی باید درست شود. یک روز شما با من هستید و یک روز نیستید، باید آن چیزی که در درون شماست درست شود. عالِم اخلاقی، واعظ درونی را حبل‌الله و دست خدا می‌داند و سعی دارد شاگرد را به دست او بسپارد تا از این طریق او را به خدا ‌سپرده باشد؛ در این صورت است که خاطرش جمع و قلبش آرام می‌شود و می‌داند که شاگرد چون معتصم بالله شده، دیگر منحرف نمی‌گردد. 
عالم اخلاق می داند که در شاگرد با دو عامل، یکی طبیعت و دیگری فطرت سروکار دارد و این کار تربیت را مشکل ساز می کند. این دو مثل اسب و سوار هستند؛ اسب طبیعت انسان و سوار فطرت اوست. اگر اسب را "هِی"کند، هر دو رَم نموده و نتیجه مطلوب بدست نمی آید. به عبارت دیگر اگر مربی طبیعت را ارضا کند و به فطرت کاری نداشته باشد یا فطرت را بگیرد و طبیعت را رها نماید، کار تربیتی نکرده است. عالم اخلاق اول سراغ اسب یعنی طبیعت انسان می آید و او را سیراب می کند؛ می گوید بنده خدا بیا و استراحت کن و یک چایی بخور! یعنی اول طبیعت فرد را نرم نموده، بعد سراغ فطرت رفته و آن را به حرف در می آورد. با فراهم شدن این شرایط، انسان خودش دنبال دین می‌آید و احساس اشتهای به آن می‌کند. 
حافظ هنرمندترین عارفِ فطرت‌گراست. او عمیق ‌ترین حرف فطرت را درقالب حرف‌هایی می‌زند که طبیعت برایش لیّن و نرم است. کسی از حافظ فرار نمی‌کند و سخنرانان وقتی می‌خواهند طبیعت مردم را برانگیزانند، از شعرهای او استفاده می‌کنند. حافظ آن قدر زیبا برای طبیعت دانه می‌ریزد که کسی که حوصله‌ی خواندن  معراج السّعاده را ندارد، حوصله خواندن شعر او را دارد! امام(ره) در باره حافظ می گفت"او زبان مخصوص خود را دارد". حافظ با فهم دقیقِ فطرت و طبیعت، زبان مردم را خوب درک ‌کرده بود و برای حاکم کردن فطرت، از هنر استفاده‌ نیکو بعمل آورد. 
سال‌ها  دل  طلب جام جم از ما می‌کرد.
                                 آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود
                               طلب  از  گمشدگان   لب   دریا  می‌کرد
می‌گوید دنبال چه می‌گردی؟ گوهری را که درصدد دستیابی به آن هستی درخودت جستجو کن! 
دوره‌ رها کردن ظریف‌تر از دوره گرفتن است. کسی را تحت تأثیر خود قرار دادن ساده است ولی از تحت تأثیر خود خارج کردن برای این که روی پای خود بایستد سخت است. برای رها کردن باید دست را چنان از اطراف او کنار برد که او براه خودش ادامه دهد و خرد نشود. به عنوان مثال وقتی فردی را تعلیم دوچرخه سواری می‌دهند، ابتدا مدتی او را می‌گیرند تا درحین پا زدن نیفتد، اما همین که مستقلاً چند بار پا زد و توانست تعادلش را حفظ کند، رهایش کرده و دست از او بر می‌دارند. مهم این است که بگوید خودم بودم که توانستم تعادلم را حفظ کنم و از این‌جا شخصیت خودش را باور می‌کند! در این مرحله از انسان‌شناسی، او لیاقت خود را ‌شناخته و به آن چه در وجودش است ایمان ‌آورده است.
روش ربوبیت خدا هم این گونه است. خدای تعالی وقتی انسان توانایی پیدا کرد، از رزق او می کاهد تا خودش بدنبال آن برود. یکی از مسلمانان شیراز می‌گفت که در جریان قحطی و بیماری حصبه‌ی شیراز در سنه‌ی حدود 1321، در خانه‌ی ما همه مریض بودند. با مدیریت آیت‌الله سید نورالدین شیرازی ره، دکترها و بازاری‌ها دارو، هندوانه، غذا و غیره تهیه می‌کردند و با شناسایی قبلی به مریض‌ها می‌رساندند. در ابتدا دکتر به خانه می آمد و نسخه می‌نوشت، اما وقتی حال من و دیگر افراد خانه بهتر شد، دیگر دکتر نیامد و با پای خود به مطب می‌رفتیم. بهتر که شدیم دیگر غذا هم ندادند و برای گرفتن خودمان می رفتیم. می‌گوید این جا ربوبیت خدا را شناختم که"هر چه تواناتر شدم از من گرفت"؛ این روش تربیتی خداست! شما ربوبیت خدا را در کشور خودمان نگاه کنید! آن موقع که هیچ نداشتیم و آمریکا خواست حمله بکند، در طبس طوفان شن فرستاد اما درعراق این کار را نکرد. زیرا مقابله‌ی در توانمان بود!

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/12 :: ساعت 9:44 عصر )
»» نظافت و بهداشت

 

گزیده ای از فصول بخش اول کتاب ارزشمند مفاتیح الحیات 
فصل پنجم«نظافت و بهداشت»
 

همان گونه که قبلا به عرض رسید،کتاب مفاتیح الحیات دارای پنج بخش با فصل های گوناگون وعناوین مرتبط است که بخش اول این کتاب به «تعامل انسان با خود» پرداخته و دارای دوازده فصل می باشد و با توجه به استقبال فراگیر و بی نظیر در داخل و خارج از کشور از این کتاب گرانقدر لازم دانستیم که جهت آشنایی هرچه بیشتر علاقمندان و کاربران محترم به معرفی اجمالی فصول و موضوعات بخش نخست این کتاب اقدام کنیم. 

فصل پنجم«نظافت و بهداشت» 
آموزه‌های اسلامی در سه محور اعتقاد، اخلاق و احکام به بشر ارائه شده‌اند؛ در محور نخست، عقیده توحیدی آدمی را از آلودگی شرک و الحاد و کفر پاک می‌کند و در بعد اخلاق، توصیه‌های اخلاق نیکو، او را از پلیدی ظلم، کینه و حسد و هر زشتی دیگر پاکیزه می‌کنند، چنان که احکام فقه آدمی را از رفتار زشت و بیگانه‌ صفتی و همانند دیوانه مردن باز می‌دارند، پس شایسته چنین دین الهی این است که متدیّنان به آن، از هر پلیدی پاک و از هر آلودگی طاهر باشند، زیرا رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نظافت را همانند تقوا وظیفه? همگانی و همیشگی و همه جانبه می‌دانست و همان‌گونه که قرآن کریم درباره تقوا فرمود: تا می‌توانید از خدا پروا کنید: ?فَاتَّقُوا اللهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ?آن حضرت نیز درباره نظافت فرمود: با هر ابزار که می‌شود، از نظافت و پاکیزگی پاسداری کنید، زیرا بنیان اسلام بر نظافت و بهشت برای فرد نظیف آماده شده است. 
محافظت و مراقبت در نظافت و بهداشت فردی و عمومی مورد تأکید دین است و راهکارهایی هم در این راستا پیشنهاد شده است. 

ابتدای این فصل، "اهمیت نظافت و بهداشت" را به خود اختصاص داده که امیرمؤمنان (علیه السلام) در این باره می فرماید: خانه‌هایتان را از تارهای عنکبوت پاکیزه نگه دارید، چرا که مایه فقر است. 

بخش دیگر این فصل، "بهداشت دهان و دندان"است که عناوینی چون:توصیه به مسواک،شیوه مسواک زدن،آثار مسواک زدن، پاداش مسواک زدن و توصیه به خلال را به رشت? تحریر در آورده است که در ادامه به چند مورد از آن می پردازیم: 
شیوه مسواک زدن: راوی می‌گوید: امیرمؤمنان (علیه السلام) دندان‌هایش را از پهنا (بالا به پایین) مسواک می‌زد و غذا را با همه انگشتان دست می‌خورد. 
آثار مسواک زدن: امام صادق (علیه السلام) فرمود: مسواک زدن دوازده ویژگی و فایده دارد: سنت پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم است، دهان را پاکیزه می‌کند، چشم را روشنی می‌بخشد، خدا را خرسند، دندان‌ها را سفید، پوسیدگی دندان را برطرف و لثه را محکم و میل به غذا را زیاد می‌کند، بلغم را می‌برد، حافظه را تقویت، نیکی‌ها ـ زیبایی‌ها ـ را مضاعف می‌کند و فرشتگان بدان شاد می‌شوند. 
پاداش مسواک زدن: رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم می‌فرماید: دو رکعت نماز با مسواک نزد خدا از هفتاد رکعت بدون مسواک محبوبتر است و نیز می‌فرماید: هرکس روزی یک بار مسواک زند خدا از او خشنود باشد و بهشت از آنِ اوست و هر کس روزی دو بار مسواک زند روش پیامبران را ادامه داده است. 

درقسمت دیگری از این فصل،نظر شما خوبان را به حدیثی از امام صادق(سلام الله علیه) در مورد "چیدن ناخن و شارب"جلب می کنیم که فرمودند: 
پنهان‌ترین جای سکونت شیطان برای چیره شدن بر آدمیزاد زیر ناخن‌هاست؛ همچنین می‌فرماید: چیدن ناخن‌ها در روز جمعه از جذام، دیوانگی، پیسی و کوری نگه می‌دارد و اگر به چیدن نیاز ندارد اطراف آن را بتراش [بساب] ؛ نیز می‌فرماید: هرکس روز جمعه ناخن‌هایش را بگیرد و سبیلش را کوتاه کند سپس بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی سُنَّةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد»، در برابر هر یک پاداش آزاد کردن انسانی از فرزندان اسماعیل به او عطا می‌شود. 

لازم بذکر است،این فصل عناوینی چون: "نظافت و بهداشت در جمعه"،"سیر? پیامبر در نظافت و بهداشت"، "نظافت و بهداشت عمومی" و "بهداشت روان" را مدّ نظر داشته که آیات و روایات مربوط به بهداشت و روان در دو عنوان عقل و دل تقدیم می گردد: 

عقل به معنای منع است و زانوبند شتر را از این رو «عقال» گویند که شتر را از حرکت نابجا باز می‌دارد. عقل در اصطلاح به عقل نظری و عملی قسمت می‌شود. عقل نظری راهنمای اندیشه بشر و عقل عملی راهبر انگیزه اوست. 
امیرمؤمنان علی(سلام الله علیه)فرمود: بر عاقل است که خود را از مستی ثروت، مستی قدرت، مستی علم، مستی مدح و مستی جوانی نگه دارد، زیرا برای هر یک از این‌ها بوی پلیدی است که عقل را می‌زداید و وقار را کاهش می‌دهد. همان‌گونه که شرابخواری عامل مستی و زوال عقل و تعطیل نیروهای ادراکی آدمی است گناه نیز باعث مستی شدیدتری است که عقل را معزول و انسان را از ادراک سالم محروم می‌کند، از این رو نه تنها شراب، بلکه هر مسکری حرام است. 

خلوت با زنان و همنشینی با گمراهان و زیاد خندیدن نیز از عوامل بیماری و مرگ دل مطرح شده است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) در این باره فرمودند: 
چهار چیز مایه تباهی دل‌هاست: خلوت با زنان [نامحرم] و گوش سپردن به آن‌ها و پذیرفتن رأی آن‌ها و همنشینی با مردگان. سؤال شد: ای رسول خدا! مجالست با مردگان چگونه است؟ فرمود: مجالست با هر گمراهِ رویگردان از احکام (دستورهای) الهی. 
همچنین آن حضرت فرمود: از خنده فراوان برحذر باش که دل را می‌میراند. 
به حول و قوه الهی در نوشته های آتی تلاش خواهیم کرد تا به فصل های دیگر بخش اول این کتاب پرداخته و قسمت های منتخبی از آن را تقدیم شما گردانیم.
 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/12 :: ساعت 9:39 عصر )
»» تعامل انسان با همنوعان

کتاب ارزشمند مفاتیح الحیات از آثار حضرت آیت الله جوادی آملی با اشراف همه جانبه به منابع وحیانی و با بهره‌وری کامل از آیات قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام) می باشد. 
نقطه مشترک این اثر با کتاب مفاتیح الجنان را می‌توان در این دانست که انسان با داشتن حسن فاعلی و حسن فعلی اعم از انجام اعمال عبادی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی از ثواب و پاداش الهی بهره‌مند می‌گردد و در هر دو اثر به این ثوابها، عقابها، آثار و پیامد رفتارها توجه شده است؛ اما امتیاز این کتاب در این است که مباحث آن، ناظر به رفتار، گفتار و حتی نیّت.هایی است که توجه و اهتمام به آن‌ها مناسبات فردی و اجتماعی و زیست محیطی او را تنظیم، تصحیح و اصلاح می‌کنند. 
انسان با آموختن و به کار بردن چنین دانش و برنامه‌ای، حیات طیّبی را که پروردگار عالم برای او، شایسته دانسته تجربه می‌کند، از این رو این آموزه‌ها اختصاصی به رابطه انسان با خدای متعالی نداشته، بلکه تمامی مناسبات، ارتباطات و تعاملاتی را که انسان با خود، جامعه، محیط زیست و حتی نظامات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... دارد تعیین و بیان می‌کند. 
کتاب مفاتیح الحیات دارای پنج بخش با فصل های گوناگون وعناوین مرتبط می باشدکه بخش اول این کتاب جهت آشنایی هرچه بیشتر علاقمندان و کاربران محترم معرفی گردید.در این مجال به معرفی بخش دوم این اثر نفیس با عنوان"تعامل انسان با همنوعان"می پردازیم: 
این بخش،شش فصل را به خود اختصاص داده که عناوین آن عبارتنداز:خویشاوندان،همکیشان(مسلمانان)،بیگانگان،مستضفان،مهاجمان و دشمنان،شهروندان. 
لازم به ذکر است که هر فصل از این بخش، موضوعاتی مرتبط را به خود اختصاص داده که توجه تان را به قسمت هایی از این بخش کتاب جلب می کنیم: 
بعنوان مثال فصل نخست این بخش ابتدا به اهمیت، آثار، عوامل، مصادیق، مرز و مراتب صله رحم و قطع رحم به صورت کلی و اختصار اشاره و سپس موارد صله رحم به تفصیل بیان گردیده است که درباره اهمیت وآثار صله رحم آمده است: 
صله? رحم نزد خدای سبحان چنان مهم است که آن را از جهت پاداش، سریع‌ترین عبادت قرار داده و افزون بر پاداش اخروی، پاداش دنیوی و زودهنگام برای آن مقرر داشته است؛ به گونه‌ای که خاندان گناهکار هم با رعایت صله? رحم میان خود، دارایی آن‌ها فزونی می‌یابد و با نیکی به یکدیگر بر عمرشان افزوده می‌شود. 
در روایتی ازرسول خدا(صلی الله علیه و آله)آمده است که فرمود: همه? امّتم را از حاضر و غایب و به آنان که تا روز قیامت در صلب مردان و رحم زنان هستند سفارش می‌کنم به صله? رحم، اگرچه یک سال راه [میان آنان فاصله] باشد و این از دین اسلام است. 
ونیز به فرموده پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)در باره آثار صله رحم در این اثر نفیس می خوانیم: 
هرکس از تأخیر اجل و گسترش روزی خود خوشحال می‌شود پس از خدا پروا کند و صله رحم کند؛ همچنین فرمود: کسی که از عمرش جز سه سال نمانده باشد با صله? رحم، خدا عمرش را به سی و سه سال امتداد می‌بخشد.در روایتی دیگر فرمود: هرکس برای من یک عمل را ضمانت کند من برایش چهار چیز را ضمانت می‌کنم: هر کس صله? رحم کند خدا او را دوست بدارد و روزی وی را گسترش دهد و عمرش را فزونی بخشد و او را به بهشتی درآورد که وعده داده است. همچنین در روایتی از امام باقر(سلام الله علیه)درباره استمرار نیکی به والدین آمده است: اگر کسی به والدین خود در زمان حیات آن دو نیکوکار بود ولی پس از مرگ آنان بدهکاریشان را نمی‌پردازد و برای آنان استغفار نمی‌کند خدا وی را عاقّ والدین به شمار می‌آورد. 
در قسمتی از فصل سوم این بخش نیز،مصادیقی از رفتار بشر دوستانه با اهل کتاب به رشته تحریر درآمده است که در ذیل به نمونه هایی اشاره می کنیم: 
نیکی به همنشین یهودی: امام صادق(سلام الله علیه)فرمود: اگر فردی یهودی با تو همنشین شد با وی به نیکی همنشینی کن. 
عیادت از بیمار یهودی: امیرمو?منان(سلام الله علیه)می‌فرماید: پیامبر(صلی الله علیه و آله) از یک بیمار یهودی عیادت کرد. 
پرهیز از تجاوز به حریم اهل کتاب: پیامبر(صلی الله علیه و آله)فرمود: خدای متعالی ورود بی‌اجازه به خانه‌های اهل کتاب را بر شما حلال نکرده است. 
به حول و قوه الهی در نوشته های آتی سعی خواهیم کرد که بخش دیگر این کتاب را معرفی و به ذکر قسمت های منتخبی از آن بپردازیم. 
 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/12 :: ساعت 9:37 عصر )
»» «؛ مبانى و اصول تعلیم و تربیت؛ »

بسم الله الرحمن الرحیم

«؛ مبانى و اصول تعلیم و تربیت؛ »

 

هر نظام آموزشى و پرورشى بر اساس بینش و نگرش بنیانگذاران آن،‌؛ نسبت به حقیقت انسان و ابعاد وجودى وی، و نیز بر حسب هدف یا اهدافى که از تعلیم و تربیت، در نظر می‌گیرند و نیز بر اساس اعتقادى که به کیفیت رشد و حرکت انسان بسوى هدف مطلوب دارند بنا میشود. و در واقع، این بینشها و نگرشهاست که مبانى تعلیم و تربیت هر نظامى را تشکیل میدهد هرچند آگاهانه مورد توجّه واقع نشود یا مورد تصریح، قرار نگیرد.

طبعاً نظام آموزش و پرورش اسلامى هم مبتنى بر یک سلسله مبانى خاصّى است که از بینش اسلام درباره‌ى موضوعات یاد شده، نشأت میگیرد. از اینروی، لازم است قبل از تبیین نظام آموزش و پرورش اسلامی، این مبانی، مورد توجّه واقع شود و سپس بر اساس آنها اصول عملى تعلیم و تربیت، مبیّن گردد.

بر اساس بینش اسلام، نسبت به حقیقت انسان و ابعاد وجودى و هدف آفرینش و کمال نهائى و کیفیت حرکت وى بسوى آن، میتوان این نکات دوازده‌گانه را بعنوان مبانى تعلیم و تربیت اسلامى در نظر گرفت. البتّه هدف از تعلیم و تربیت اسلامى جز فراهم کردن زمینه‌ى تکامل هر چه بیشتر انسانها نخواهد بود و هدفهاى کاربردى نیز همگى در این راستا قرار می‌گیرند.

1ـ حقیقت انسان. از دیدگاه اسلام، انسان تنها ارگانیسم محسوس نیست بلکه داراى عنصرى ماورائى است که بعد از متلاشى شدن بدن هم باقى میماند.؛ و حیاتى جاودانى و سعادت یا شقاوتى ابدى خواهد داشت. و در واقع، انسانیت انسان به روح اوست و بدن بمنزله‌ى ابزارى براى فعّالیت یا مرکبى براى سیر و حرکت است که البّته میبایست در همین حدّ به آن، بها داد و در حفظ سلامت و نیرومندى آن کوشید آنچنانکه میبایست به سلامت و نیرومندى ابزار و مرکب، اهتمام شود.

2ـ موقعیّت انسان در جهان. در میان موجودات این جهان، انسان از مواهب خدادادى و قابلیّتهاى خاصّى برخوردار است که او را از دیگر آفریدگان،ممتاز میسازد مانند ظرافتهایى که در ارگانهاى ظاهرى و درونى و بویژه در مغز و سیستم عصبى او بکار برده شده و توانشهاى روانى ویژه‌اى که در سایر موجودات زنده، یافت نمیشود. و در اثر همین ویژگیهاست که میتواند در همه‌ى پدیده‌هاى طبیعت تصرف کند و آنها را در راه تعالى خودش بکار گیرد. دادن این امتیازات به انسان، نوعى «تکریم»؛ تکوینى الهى است که در قرآن کریم ، به آن اشاره شده است.

3ـ انسان بر سر دوراهى (بین دو بی‌نهایت). نیروها و استعدادهایى که خداى متعال به انسان، عطا فرموده سرمایه‌هاى تکوینى و فطرى براى حرکت وى بسوى هدف نهائى است. ولى بکار گرفتن این مایه‌هاى خدادادی، منوط به اراده و اختیار و انتخاب و گزینش خود اوست، و همچنانکه میتواند از این نعمتها حسن استفاده کرده با بهره‌گیرى از آنها مسیر تکامل حقیقى را بپیماید و سعادت ابدى را بدست بیاورد همچنین میتواند با سوء استفاده از آنها در راه سقوط و انحطاط، قدم بردارد تا آنجا که از حیوانات درنده هم پستتر شود؛ و شقاوت ابدى را براى خودش بخرد. از اینروی، میتوان مسیر انسان را بین دو بی‌نهایت در نظر گرفت که از یک سوى به کمال و سعادت بی‌نهایت، صعود و عروج میکند و از سوى دیگر به شقاوت و عذاب بی‌نهایت، سقوط میکند.؛ پس ارزش و کرامت نهائى انسان، در گرو انتخاب راه تقوى است؛ و طبعاً همه‌ى انسانها داراى ارزش مطلق و یکسانى نخواهند بود. بلکه اهل ایمان و عمل صالح، داراى ارزش مثبت، و اهل کفر و عصیان داراى ارزش منفی، و هر یک داراى مراتب مختلفى خواهند بود.

4ـ هدف از آفرینش انسان (کمال نهائی). انسان با ویژگیهاى خاصّ خودش براى این، آفریده شده که مسیر تکامل را با اراده‌ى آزاد و انتخاب آگاهانه بپیماید؛ و لیاقت درک فیوضات خاصّى که در سایه‌ى حرکت اختیاری، افاضه میشود را پیدا کند و به مقام قرب الهى که توأم با سعادت جاودانى است برسد. ولى چون این سیر و حرکت باید بصورت اختیارى انجام گیرد ناچار باید مسیر دیگرى در جهت مخالف آن، وجود داشته باشد که به شقاوت و عذاب ابدی، منتهى گردد.

5ـ دنیا مقدّمه‌ى آخرت است. با توجّه به هدف آفرینش انسان، روشن میشود که زندگى وى در دنیا، یک دوران محدود و مقدّماتى براى خودسازی، و پرورش دادن و بفعلیّت رساندن استعدادهاست که نتیجه‌ى ثابت و ابدى آن، در عالم آخرت، ظاهر می‌گردد و در صورتى که بشر، در این دنیا جهت کمال را انتخاب کند به دار نعمت و رحمت ابدی؛ و در صورتى که جهت ضد آن را برگزیند به دار عذاب و هلاکت جاودانى خواهد رفت. و به تعبیر قرآن کریم، جهان دنیا «دار آزمایش»؛ است تا نیکوکاران از تبهکاران، متمایز شوند و هر یک در عالم آخرت به آنچه سزاوار آنند برسند.

6ـ وسیله‌ى کلّى حرکت. سیر و حرکت انسان بسوى کمال و سعادت، یا فرو غلطیدن او در دره‌ى سقوط و هلاکت، بوسیله‌ى اعمال و رفتارهاى درونى (مانند یاد خدا) و بیرونی، حاصل میشود و هر قدر این اعمال، آزادانه‌تر و آگاهانه‌تر انجام گیرد تأثیر بیشترى خواهد داشت و بر شتاب حرکت خواهد افزود. و صرف نظر از انجام چنین رفتارهایى هیچ خیر و شرّ اخلاقی، تحقّق نمی‌یابد و هیچگونه استحقاقى براى پاداش یا کیفر، پدید نخواهد آمد.

7ـ شرایط حرکت اختیاری. رفتارهاى اختیارى انسان که تبلور حرکت تکاملى یا تنزّلى وى میباشد از میلها و گرایشهاى غریزى و فطری، نشأت می‌گیرد و جهت دادن به آنها در گرو دانشها و بینشها و پذیرفتن ارزشهاى خاصّى است.؛ افزون بر این، فعالیتهاى بیرونى انسان، نیازمند به امکانات طبیعى و اجتماعى و فراهم شدن اسباب و شرایط خارجى نیز هست.

8 ـ حدّ نصاب در انتخاب مؤثّر. رفتارهاى ابتدائى انسان (مانند دوران شیرخوارگی) از میلهاى غریزى و شناختهاى حاصل از تجربه‌هاى ساده و با استفاده از شرایط مادّى ـ که بدون اختیار وى فراهم شده ـ انجام می‌گیرد و اینگونه رفتارها ـ هرچند خالى از نوعى گزینش و انتخاب نباشد ـ تأثیر تعیین‌کننده‌اى در سعادت و شقاوت ابدى ندارد زیرا از آزادى و آگاهى کافی، برخوردار نیست. اندک اندک، رفتارها پیچیده‌تر و انگیزش میلها و فراهم شدن دانش‌ها و بینشها و همچنین تحقّق اسباب و شرایط خارجی، کمابیش در قلمرو اختیار و انتخاب شخص قرار می‌گیرد و زمینه را براى برداشتن قدمهاى بلند و سرنوشت‌ساز، مهیا میسازد، و آن هنگامى است که به رشد عقلانى لازم برسد (دوران بلوغ و تکلیف) و در اینجاست که حدّ نصاب گزینش آگاهانه و مؤثر در سعادت و شقاوت ابدی، حاصل میشود و شخص، مورد مسئولیّت جدّی، قرار می‌گیرد.

9ـ رابطه‌ى تفاوتها با مسئولیّتها: افراد بشر از نظر سرمایه‌هاى خدادادى (اعمّ از نیروهاى بدنى و توانشهاى روانی) یکسان نیستند همچنانکه برخوردارى ایشان از نعمتهاى طبیعى و اجتماعى و اسباب و ابزار فعالیتهاى بیرونی، متفاوت است. و این تفاوتها ناشى از نظام علّى و معلولى حاکم بر جهان و تحت تدبیر حکیمانه‌ى الهى پدید میآید،؛ و بر اساس این تفاوتها کمیّت و کیفیّت مسئولیتها و وسعت و ضیق میدان تکامل یا تنزّل، متفاوت میشود. و قاعده‌ى کلّى اینست که هر کس در حدّ استعداد و توان؛ و در محدوده‌ى میدان گزینش و انتخاب، در برابر خدایى که این نعمتها را به او عطا فرموده، مسئول است؛ و بُرد ترقى و تکاملش با بُرد سقوط و تنزّل وی، متعادل و متوازن خواهد بود.

10ـ تأثیر تعلیم و تربیت (نقش معلم و مربّی). انسان میتواند براى کسب دانشها و بینشها و شناخت ارزشها، و بطور کلى براى بفعلیت رساندن استعدادهاى خودش از دیگران کمک بگیرد و اشتباهات و کجرویهاى خودش را تصحیح و جبران کند. و از اینجا اهمیّت نقش معلّم و مربّی، روشن میشود زیرا اوست که میتواند با آموزش معلومات مفید و معارف ارزشمند، بُرد شناخت و تعقّل فراگیر را وسعت بخشد،؛ و با ارائه ارزشهاى والا و اثبات برترى آنها بر میلها و هوسهاى پست، و نشان دادن راه کنترل و تعدیل غرائز، او را در گزینش صحیح و تسلّط بر هواهاى نفسانى و کسب ملکات فاضله مانند ایثار و فداکارى و در یک کلمه، در راه خداپرستی، یارى دهد و بدین ترتیب، بصورت وسیله‌اى ارزنده براى تحقّق هدف الهى از آفرینش انسانها درآید در ضمن اینکه قدم بلندى در راه تکامل خودش برمیدارد.

11ـ ضرورت زندگى اجتماعى و لوازم آن. انسان براى ادامه‌ى حیات و تأمین نیازمندیهاى زندگى و مبارزه با خطرهاى گوناگون باید با همنوعان خود همکارى و همزیستى داشته باشد و برقرارى زندگى اجتماعی، متوقف بر تقسیم کار، و توزیع عادلانه‌ى منافع و دستاوردها، و وجود مقررات و قوانین، و دستگاهى براى اجراء آنها میباشد. و بدون آنها زندگى اجتماعى دچار هرج و مرج شده افراد جامعه از امکانات لازم براى حرکت تکاملى خود محروم میگردند. چنانکه انفراد و انزواء افراد، علاوه بر اینکه ادامة‌؛ زندگى را بر خود ایشان سخت و احیاناً ناممکن می‌سازد جامعه را نیز از همکارى آنان، محروم میکند و این هر دو بر خلاف مصلحت و حکمت آفرینش انسان است. و اساساً در زندگى اجتماعى است که فعالیتها و برخوردهاى گوناگون، میسّر شده زمینه براى آزمایشها و گزینشها در ابعاد مختلف، فراهم میآید.

12ـ مسئولیتهاى اجتماعی. نظر به اینکه راه زندگى انسان، دو سویه است و تعیین جهت آن در گرو اختیار و انتخاب افراد و گروههاست همیشه کسانى یافت خواهند شد که نه تنها بر خلاف مصالح شخصى خودشان قدم برداشته بسوى شقاوت و هلاکت، حرکت میکنند بلکه مزاحمتها و مشکلاتى براى دیگران نیز فراهم میکنند و انواع ظلمها و ستمها و تجاوزات را پدید میآورند و اگر اقدام مؤثرى در جهت ارشاد گمراهان؛ و رفع شرّ ستمگران و حمایت از محرومان و مظلومان انجام نگیرد دیرى نخواهد پایید که سراسر جهان را ظلم و فساد فراگیرد و زمینه‌اى براى رشد و تکامل افراد مستعد و خیرخواه، باقى نماند.؛ بدین ترتیب، انواعى از مسئولیتهاى اجتماعى براى افراد و گروهها و ارگانهاى رسمی، ثابت میشود.

بر اساس مبانى یاد شده میتوان چندین نتیجه‌ى کلى را براى کیفیت تعلیم و تربیت بدست آورد که آنها را «اصول عملى تعلیم و تربیت»؛ مینمایم:

1ـ ارزیابى صحیح از نیازهاى مادّى و معنوی. محتواى تعلیم و تربیت و رفتار مربّى باید بگونه‌اى باشد که فراگیر، اصالت بُعد روحى و معنوى انسان را بفهمد و همواره به نیازهاى مادّى بعنوان ابزار و وسیله (و نه بعنوان هدف) بنگرد.؛ در عین حال باید از افراط در توصیه‌هاى زاهدانه که موجب اختلالات جسمانى و احیاناً ناهنجاریهاى روانى نیز میشود پرهیز کرد و رعایت اصول بهداشت و تربیت بدن و تفریح معقول را نباید فراموش کرد.

2ـ برانگیختن احساس کرامت و عزّت نفس. با توجّه به موقعیّت ویژه انسان در میان آفریدگان و نعمتهاى خاصّى که خداى متعال به انسان عطا فرموده ـ خواه نعمتهاى بدنى و روانی، و خواه نعمتهاى بیرونى و اجتماعى و تسلّطى که به او بر طبیعت بخشیده است باید احساس کرامت و عزّت را در فراگیر برانگیخت و به وى آموخت که دست یازیدن به کارهاى پست بمنزله‌ى آلوده کردن گوهر انسانیت است و پیروى کردن از هواهاى نفسانى بمنزله‌ى برده ساختن و زبون کردن عقل و روح ملکوتى است.؛ و از سوى دیگر، با توجّه به اینکه اندامهاى بدن و نیروهاى روان، مانند نعمتهاى بیرونی، همگى امانتهاى الهى است باید برخورد و بکارگیرى آنها بگونه‌اى باشد که موجب رضاى صاحب حقیقى آنها یعنى خداى متعال باشد تا خیانت در امانت نگردد. همچنین معلّم و مربّى باید به فراگیران بچشم امانت الهى بنگرد که بدین منظور بدست او سپرده شده‌اند که برترین آموختنیها را با بهترین شیوه‌ها به ایشان بیاموزد و به نیکوترین وجهى آنانرا بپرورد.

3ـ مبارزه با غفلت. با توجّه به اینکه انسان همواره بر سر دوراهى بسوى بی‌نهایت ترقّى و بی‌نهایت انحطاط است باید فراگیر را همواره متوجّه خطیر بودن موقعیّتش کرد تا به تکریم ابتدائى الهى و نعمتهاى دنیوى مغرور نشود؛ و مانند بعضى از هیومنیست‌ها آنرا مایه‌ى افتخار ابدى خود نپندارد، و نیز زندگى را به غفلت و بطالت نگذراند.؛ و همچنین از غریزه‌ى منفعت جویى و کمال طلبى و زیان گریزى که در نهاد هر انسانى هست براى شتاب دادن به حرکت تکاملی، بهره جست آنچنانکه در تعالیم قرآن کریم؛ و سنّت معصومین(ع) مشهود است.

4ـ زنده نگهداشتن یاد خدا. با توجّه به هدف آفرینش انسان که همان رسیدن به قرب الهى است باید یاد خدا را در دل فراگیر زنده کرد تا هم آرامش روحی؛ وی، تأمین شود و هم ا‌ز آن، مانند قطب‌نمایى براى تشخیص و تصحیح مسیر، استفاده کند، و هم با تأثیر دادن انگیزه‌ى الهی، به کارهایش ارزش ببخشد.

5ـ معاوضه‌ى متناهى با نامتناهی. با توجّه به مقدّمه بودن زندگى دنیا براى آخرت باید دو نتیجه‌ى مهم گرفت: یکى آنکه به لذّتها و رنجهاى دنیا، اصالت نبخشد: نه به خوشیهاى دنیا دل ببندد، و نه از رنجهاى آن بهراسد؛؛ و دیگر آنکه ارزش واقعى ساعات و لحظات عمرش را درک کند که میتوان با صرف آنها در کارهاى خداپسند، سعادتى ابدى بدست آورد چنانکه میتوان با صرف آنها در ضدّ ارزشها به شقاوت ابدى مبتلا شد. از اینروی، ارزش یک لحظه عمر با خروارها طلا و الماس هم قابل سنجش نخواهد بود.

6ـ مبارزه با طفیلی‌گری. با توجّه به اینکه کمال و سعادت ابدى انسان تنها بوسیله‌ى فعّالیت اختیارى خودش حاصل میشود؛ و حتّى استحقاق شفاعت را نیز میبایست با اعمال شایسته کسب کرد؛ باید روحیّه‌ى خودجوشى و خودکارى و استقلال شخصیّت را زنده، و احساس مسئولیت و تعهّد را تقویت، و با خوى سربار شدن و طفیلی‌گرى و اتّکاء به دیگران مبارزه کرد؛ و در همه‌ى رفتارها و برخوردها با فراگیران (مانند موارد نوشتن تکلیف و...) این نکته را خاطرنشان کرد.

7ـ اهتمام به آزادى در عمل. با توجّه به نقش «انتخاب آزاد»؛ در حرکت تکاملى انسان باید امکان آزادى در عمل را به فراگیر داد و او را مانند مهره‌ى بی‌اراده‌اى در نیاورد، و سعى کرد که آموزشها و تلقینات، جنبه‌ى تحمیلى و وارد کردن فشار نداشته باشد و در مواردى که مصالح فراگیر، اقتضاى دخالت مربّى داشته باشد باید سعى شود که اینگونه دخالتها بطور غیر مستقیم انجام گیرد بگونه‌اى که فراگیر، چندان احساس فشار و محدودیّت نکند و حتّی‌المقدور توأم با استدلال منطقى باشد و از مرز راهنمایى فراتر نرود.

8ـ رعایت اصل تدریج. با توجّه به تدریجى بودن سیر رشد و تکامل طبیعى و اکتسابی، باید معلّم و مربّى همواره مقتضیات سنّ و عوامل طبیعى و اجتماعى را در نظر بگیرد و سعى کند فراگیر را قدم به قدم و به آرامى بالا بیاورد و انتظار جهشهاى سریع و ناگهانى نداشته باشد و حتّى از زیاده‌روى فراگیر در فعالیتهاى درسى یا خودسازى که ممکن است موجب ناتوانى جسم یا آسیبهاى روانى وى گردد با تدبیر عاقلانه‌اى جلوگیرى کند.

9ـ انعطاف و اعتدال. با توجّه به تفاوتهاى فردى و گروهی، باید هم در برنامه‌ریزى و هم در اجراء برنامه‌ها، انعطاف لازم و معقول را در نظر گرفت و از اصرار بر طرح و اجراء برنامه‌هاى خشک و یکنواخت و یکسان نسبت به همه‌ى فراگیران که موجب تضییع حقوق و ناکامى بسیارى از ایشان میشود پرهیز کرد و در هر حال، باید اعتدال را بعنوان یک اصل، منظور داشت.

10ـ ترجیح اهمّ. با توجّه به اهمّیت نقش معلّم و مربّى در بار آوردن و بثمر نشاندن نهالهاى فراگیران و پروراندن استعدادهاى ایشان باید معلّمان و مربّیان و بخصوص برنامه‌ریزان، مسئولیت عظیم خودشان را در نظر بگیرند و مصالح فرد فرد فراگیران و نیز مصالح جامعه‌ى اسلامى بلکه مصالح جامعه‌ى انسانى را دقیقاً مورد توجّه قرار دهند و از طرح و اجراء برنامه‌ها یا موادّى که موجب اتلاف وقت و تضییع عمر میشود یا در مقایسه با مصالح عالیتر، چندان ارزشى ندارد خوددارى کنند و در میان دروس به آنچه تأثیر بیشترى در سعادت ابدى دارد (مانند عقاید و اخلاق اسلامی) اهتمام بیشترى بورزند و آنها را بصورت مطلوبتر و دلنشینترى تدریس کنند و بکوشند خودشان الگوى شایسته‌اى براى رفتار فراگیران باشند.

11ـ دانشهاى طبیعى و اجتماعی. با توجّه به ضرورت زندگى اجتماعى و لوازم و ملزومات آن، و نیز ضرورت بهره‌مندى مادّى براى تأمین نیازمندیهاى فردى و اجتماعی؛ و حفظ عزّت و سیادت جامعه‌ى اسلامی، لزوم گنجانیدن علوم طبیعى و ریاضى و اجتماعى در برنامه‌هاى درسی، آشکار میشود که میبایست برنامه‌ریزان با دقّت کافى و با در نظر گرفتن شرایط سنّى و ذهنى فراگیران و نیازها و وامکانات جامعه، برنامه‌هاى مناسب عمومى و تخصّصی، طرح کنند. لازم به تذکر است که در همه‌ى موارد باید هدف اصلى یعنى تقرّب به خداى متعال را همواره مورد توجّه و تأکید قرار داد و هیچ فرصتى را براى احیاء انگیزه‌هاى الهى و ارزشهاى متعالى و نیز براى غفلت زدایى و مبارزه با هوى پرستى نباید از دست داد و به دیگر سخن: باید همه‌ى اهداف را مقدّمه‌اى براى هدف نهائى قرار داد.

12ـ تقویت احساس مسئولیت نسبت به مصالح اجتماعی. وجود انواع مسئولیتهاى اجتماعی، ایجاب میکند که دستگاه تعلیم و تربیت بسوى جمع‌گرایى و دیگرخواهی، ‌جهت داده شود و هم در تهیّه‌ى محتواى دروس و هم در برخوردهاى معلّمان و مربّیان با فراگیران، سعى شود که خصلتهاى همکارى و همیارى و ایثار و فداکارى و از خود گذشتگى و خیرخواهى نسبت به دیگران و عدالت خواهى تقویت، و با خوى خودخواهى و بی‌تفاوتى نسبت به مصالح اجتماعى بسختى مبارزه گردد.؛ و بویژه، روحیّه‌ى سلحشورى و ستم ستیزی، و مبارزه و جهاد با جبّاران و مفسدان، و حمایت از مظلومان و محرومان، در فراگیران پرورش داده شود تا عناصرى شایسته و کارآمد براى ساختن جامعه‌ى اید‌آل ببار آیند و بتوانند نقش خود را در تحقّق هدف الهی، ایفاء نمایند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/12 :: ساعت 9:33 عصر )
»» جلب محبت مردم به نظام اسلامی با اخلاق نیکو

جلب محبت مردم به نظام اسلامی با اخلاق نیکو
آنچه بنده توصیه میکنم این است که توانایى‌هاى مجموعه‌ى بسیج را باید بالا برد؛ الزاماتى وجود دارد: الزامات اخلاقى، الزامات رفتارى، الزامات عملى. الزامات اخلاقى، یعنى ما در درون خودمان اخلاقیّات نیکوى اسلامى را پرورش بدهیم؛ از جمله‌ى این اخلاقیّات صبر است، از جمله‌ى این اخلاقیّات گذشت است، از جمله‌ى این اخلاقیّات حلم و ظرفیّت داشتن و جنبه داشتن است، از جمله‌ى این اخلاقیّات تواضع است؛ این خصوصیّات را در درون خودمان تقویت کنیم. الزامات رفتارى هم این است که همین خلقیّات نیکو را در عمل با مردم، در عمل با محیط، در تعامل با جامعه و انسانها به کار ببریم. امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) به اصحابش میفرمود: جورى عمل کنید در بین مردم که هر کس شما را میبیند، بگوید اینها یاران امام صادقند،(1) رحمت خدا بر امام صادق، مایه‌ى تحسین براى ما بشوید. رفتار یکایک عزیزان بسیجى، شما جوانها، شما عناصر پاک، شما دلهاى پاکیزه و روشن، رفتار یکایک شما با آحاد مردم - که خیلى‌هایشان همان‌طور که گفتم به معناى واقعى کلمه بسیجى‌اند - باید جورى باشد که بگویند اینها پرورش‌یافتگان نظام اسلامى‌اند؛ مایه‌ى جلب محبّت، مایه‌ى جلب احترام براى نظام اسلامى و براى جمهورى اسلامى.1392/08/29

حدیث

1 ) 
الحکایات فی مخالفات المعتزلة من العدلیة، شیخ مفید، ص 93؛ السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (و المستطرفات)، محمد بن إدریس حلى‏، ج‏ 3، ص 650؛ الکافی، ثقة الاسلام کلینی، ج‏ 2، ص 77؛ دانشنامه قرآن و حدیث، محمدی ری‌شهری، ج 10، ص 434.

قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَوْصِنِی فَقَالَ أُوصِیکَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ الْعِبَادَةِ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَنَا مُحَمَّدٌ ص صِلُوا عَشَائِرَکُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاکُمْ وَ احْضُرُوا جَنَائِزَکُمْ‏ وَ کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَاشَیْناً حَبِّبُونَا إِلَى النَّاسِ وَ لَا تُبَغِّضُونَا إِلَیْهِمْ جَرُّوا إِلَیْنَا کُلَّ مَوَدَّةٍ وَ ادْفَعُوا عَنَّا کُلَّ قَبِیحٍ‏ فَمَا قِیلَ فِینَا مِنْ خَیْرٍ فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ مَا قِیلَ فِینَا مِنْ شَرٍّ فَوَ اللَّهِ مَا نَحْنُ کَذَلِکَ لَنَا حَقٌّ فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ قَرَابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص‏ وَ وِلَادَةٌ طَیِّبَةٌ فَهَکَذَا فَقُولُوا.
ترجمه:
(به نقل از کثیر بن علقمه) به امام صادق علیه السلام گفتم : مرا سفارشى فرما . فرمود : «تو را به پروا داشتن از خدا و پارسایى و عبادت و طول دادن سجده و اداى امانت و راستگویى و حسن همسایگى، سفارش مى‌کنم که محمّد صلى‌الله‌علیه‌وآله براى اینها آمده است. با کسانتان رفت و آمد کنید و از بیمارانتان عیادت کنید و در تشییع جنازه‌هایتان حاضر شوید. براى ما زیور باشید و مایه زشتى ما نباشید. کارى کنید که مردم دوستمان بدارند و کارى نکنید که مبغوض آنها واقع شویم. همه محبّت‌ها را به سوى ما بکشانید و هر گونه زشتى را از ما بگردانید. هر خوبى که در حقّ ما گفته شود، ما اهل آن هستیم و هر بدى که در باره ما گفته شود، نه چنانیم. ما را در کتاب خدا حقّى است و با پیامبر خدا خویشاوندیم و پاک، زاده شده‌ایم. این چنین بگویید»
آراستگی به فضائل اخلاقی
واقعاً اگر انسان بخواهد کارهاى کشور را، این بخشها و قسمتهاى گوناگون کشور را تقسیم‌بندى کند و به حسب اهمیت، موقع اینها را مشخص کند، آن بالابالاها آموزش و پرورش قرار میگیرد. جوان ما به آموزش و پرورش بستگى دارد، اخلاق ما به آموزش و پرورش بستگى دارد. یک عده‌اى مینالند از این که چرا ما از لحاظ اخلاقى جلو نمیرویم. البته این درست است، ما هم قبول داریم که باید در زمینه‌ى اخلاقى جلوتر رفت؛ منتها یکى از شرائطش این است که ما براى جوانهامان الگو داشته باشیم. بعضى‌ها با رفتارهاى خود، با عملکرد خود، با اظهارات خود، الگوهاى بدى براى جوانهاى ما میشوند. الگوسازى، یکى از اساسى‌ترین کارهاست. ما الگوهاى خوب خیلى داریم. اینقدر جوانهاى خوب، اینقدر چهره‌هاى نورانى - در تاریخ که بماند - در زمان خودمان داریم که همین قدر کافى است با تعریف هر کدام از اینها - تعریف به معناى معرفى کردن - یک چهره‌ى برجسته و یک الگو جلوى جوانانمان بگذاریم. اینها جوانهائى بودند که از پیشروان خودشان جلو افتادند؛ جوانهائى که پاى درس بنده و امثال بنده نشستند، اما صد پله از ما جلو رفتند؛ ما وعده کردیم، آنها عمل کردند؛ ما یاد دادیم، آنها عمل کردند؛ ولى خودمان عمل نکردیم. چقدر از این جوانها، چقدر از این شهدا کسانى بودند که از امثال ماها چیزى یاد گرفتند، اما آنها بهتر از ما شدند، جلوتر از ما شدند، بیشتر به کشور آبرو بخشیدند، پیش خدا بیشتر آبرو پیدا کردند؛ «چرا که وعده تو کردى و او بجا آورد»؛ وعده را ما کردیم، او عمل کرد. ما این همه جوان خوب داریم؛ اینها را یکى‌یکى در بیاورند، بگذارند جلوى جوان نسل حاضر؛ غیرت او را، همت او را، صداقت او را، سلامت او را، فداکارى‌هاى او را، بینش والاى او را، رفتار نیک او را با مردم، با همنوعان، با پدر و مادر، با خانواده، با دوستان، بگذارند جلوى چشم جوان نسل امروز؛ خود این آموزنده است.1391/02/13
آراستگی به فضائل اخلاقی, جذب حداکثری دفع حداقلی
بسیج سیاسى است، اما سیاست‌زده نیست، سیاسى‌کار نیست، جناحى نیست؛ بسیج مجاهد است، اما بى‌انضباط نیست، افراطى نیست؛ بسیج عمیقاً متدین و متعبد است، اما متحجر نیست، خرافى نیست؛ بسیج بابصیرت است، اما ازخودراضى نیست؛ بسیج اهل جذب است - گفته‌ایم جذب حداکثرى - اما اهل تسامح در اصول نیست؛ بسیج غیور است، پاسدار خطوط فاصل است؛ بسیج طرفدار علم است، اما علم‌زده نیست؛ بسیج متخلق به اخلاق اسلامى است، اما ریاکار نیست؛ بسیج در کار آبادکردن دنیاست، اما خود اهل دنیا نیست. این شد یک فرهنگ.1390/09/06
آراستگی به فضائل اخلاقی
بعد از آنکه دولت اسلامى تشکیل شد، مسئولیت و تعهد این دولت اسلامى این است که جامعه‌ى اسلامى را تحقق ببخشد. جامعه‌ى اسلامى یعنى چه؟ یعنى جامعه‌اى که در آن، آرمانهاى اسلامى، اهداف اسلامى، آرزوهاى بزرگى که اسلام براى بشر ترسیم کرده است، تحقق پیدا کند. جامعه‌ى عادل، برخوردار از عدالت، جامعه‌ى آزاد، جامعه‌اى که مردم در آن، در اداره‌ى کشور، در آینده‌ى خود، در پیشرفت خود داراى نقشند، داراى تأثیرند، جامعه‌اى داراى عزت ملى و استغناى ملى، جامعه‌اى برخوردار از رفاه و مبراى از فقر و گرسنگى، جامعه‌اى داراى پیشرفتهاى همه‌جانبه - پیشرفت علمى، پیشرفت اقتصادى، پیشرفت سیاسى - و بالاخره جامعه‌اى بدون سکون، بدون رکود، بدون توقف و در حال پیشروى دائم؛ این آن جامعه‌اى است که ما دنبالش هستیم. البته این جامعه تحقق پیدا نکرده، ولى ما دنبال این هستیم که این جامعه تحقق پیدا کند. پس این شد هدف اصلى و مهمِ میانه‌ى ما.
چرا میگوئیم میانه؟ به خاطر اینکه این جامعه وقتى تشکیل شد، مهمترین مسئولیت این جامعه این است که انسانها بتوانند در سایه‌سار چنین اجتماعى، چنین حکومتى، چنین فضائى، به کمال معنوى و کمال الهى برسند؛ که: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون»؛ انسانها به عبودیت برسند. «لیعبدون» را معنا کردند به «لیعرفون». این معنایش این نیست که «عَبَدَ» به معناى «عَرَفَ» است - عبادت به معناى معرفت است - نه؛ بلکه به معناى این است که عبادت بدون معرفت معنى ندارد، امکان ندارد، عبادت نیست. بنابراین جامعه‌اى که به عبودیت خدا میرسد، یعنى به معرفت کامل خدا میرسد، تخلق به اخلاق‌الله پیدا میکند؛ این، آن نهایت کمال انسانى است. بنابراین هدف نهائى، آن است؛ و هدف قبل از آن، ایجاد جامعه‌ى اسلامى است، که هدف بسیار بزرگ و بسیار والائى است. خب، وقتى یک چنین جامعه‌اى به وجود آمد، زمینه براى ایجاد امت اسلامى، یعنى گسترش این جامعه هم به وجود خواهد آمد؛ که حالا آن مقوله‌ى دیگرى و بحث دیگرى است.1390/07/24
آراستگی به فضائل اخلاقی
روحانیون وظائف اجتماعى هم دارند. روحانیون بایستى در مسائل اجتماعى وارد شوند؛ منتها آن نکته‌ى اساسى این است که این ورود روحانى در مسائل اجتماعى باید ورود همراه با روحانیت باشد، نه با تحکم؛ اگر با تحکم شد، دیگر فایده‌اى ندارد. خصوصیت روحانى این است که با روحانیت، با اخلاق، با نصیحت، با ارائه‌ى راه، اطراف قضیه را آگاه کند، مشتاق کند، قانع کند، به یک کارى وادار شوند. اگر با تحکم شد، فایده‌اى ندارد. روحانى باید در مقام روحانى عمل کند. البته اگر شما رئیس جمهور شدید، در مقام رئیس جمهور یک وظیفه‌ى دیگرى دارید، در مقام قاضى یک وظیفه‌ى دیگرى دارید؛ اما در مقام روحانى، وظیفه این است که با زبان روحانیت و با زبان انبیاء با مردم حرف بزنید؛ با تحکم نباید باشد، با روحیه‌ى سیاسى‌کارانه نباید باشد.1390/07/20
آراستگی به فضائل اخلاقی
در زمینه‌ى فرهنگ، اخلاق عمومى و عدم رواج فضائل اخلاقى، مشکلاتى داریم. باید روزبه‌روز فضائل اخلاقى در بین ما رشد کند. صبر ما، شکر ما، ذکر ما، احسان ما، مروت ما نسبت به دیگران، اجتناب ما از ایذاء دیگران، میل ما به خدمت به دیگران، روزبه‌روز باید در بین جامعه رشد پیدا کند. اینها به خودى خود پیش نمى‌آید؛ اینها کار لازم دارد، تلاش لازم دارد. در این زمینه‌ها کوتاهى داریم. رواج فرهنگ اسراف و تجمل‌گرائى در جامعه، رشد یا عدم توقف میل به خشونت در برخى از بدنه‌ى جوان کشور، مضر است. ما فیلمهائى پخش میکنیم که خود آن کسانى که سازنده‌ى این فیلمها هستند، به خودشان هشدار میدهند و میخواهند خطر این فیلمها را که تولید خشونت در جامعه است، متوقف کنند؛ ولى ما حالا داریم اینها را منتشر میکنیم! اینها مضر است. بچه‌هاى ما از اول با خنجر و با قمه و با اسلحه‌ى گرم - البته پلاستیکى‌اش - آشنا بشوند، انس پیدا کنند، یاد بگیرند؛ خب، اینها خطرات دارد، اشکالات دارد، تبعات دارد، در جامعه آثارش را هم مى‌بینیم؛ این جزو ضعفهاى ماست.
چند سال پیش من در یکى از مجلات آمریکائى دیدم که مصلحینى در آنجا پیشنهاد کرده بودند که این فیلمهاى رائجِ غالبِ هالیوودى را که در آنها یا شهوت بود یا خشونت، یواش یواش کم کنند و فیلمهاى خانوادگى، فیلمهاى معصومانه و نجیبانه را رائج کنند. آنها به فکرند، حالا ما تازه از آنها یاد گرفته‌ایم!1390/05/16
 فضائل اخلاقی

امروز به واقعیت که نگاه میکنیم، مى‌بینیم نه، حقاً و انصافاً اختلالهائى وجود دارد. البته من این را به شما بگویم، بارها هم در اعلانهاى عمومى گفته‌ام - که همان عقیده‌ى قلبى و عمیق خود بنده است - من به این نسل جوانِ خودمان خیلى اعتقاد دارم. من معتقدم با این همه عوامل مخرب، در عین حال نسل جوان ما نمایشهاى دینى و اعتقادى‌اش بمراتب عمیق‌تر، جذابتر و پرمغزتر و پرمعناتر است. حالا همین روزها، روزهاى اعتکاف است؛ ماه رمضانش یک جور دیگر، ایام توسلات یک جور دیگر، نوع ورودشان در میدانهاى مقابله‌ى نظام با دستگاه‌هاى بین‌المللى یک جور دیگر است. بنابراین هیچگونه اختلالى در اعتقاد بنده نسبت به این مردم و به این جوانها به وجود نیامده و ان‌شاءاللَّه به وجود نخواهد آمد؛ لیکن واقعیتها را باید نگاه کرد و دید. ما ظرفیتمان بیش از اینهاست، ما توانائى‌مان بیش از اینهاست. ما بایستى کارى کنیم که اخلاق اسلامى در جامعه رائج شود. وقتى میگوئیم انقلاب اسلامى، خب، اسلام یک بخشش اخلاق است. پس بایستى رسالت اخلاقى انقلاب در جامعه تحقق پیدا کند.1390/03/23
آراستگی به فضائل اخلاقی
مظهر معنویت در امام بزرگوار، در درجه‌ى اول، اخلاص خود او بود. امام کار را براى خدا انجام داد. از اول، هرچه که احساس میکرد تکلیف الهى اوست، آن را انجام میداد. از فداکارى در این راه، امام ابا نکرد. از شروع مبارزات در سال 1341، امام اینجور عمل کرد؛ با تکلیف پیش رفت. به مردم و مسئولین هم این درس را بارها گفت و تکرار کرد که آنچه مهم است، تکلیف است. ما تکلیف را انجام میدهیم، ترتّب نتیجه بر کار ما دست خداست. بنابراین مظهر مهم معنویت در رفتار امام، اخلاص او بود. براى خاطر تعریف و تمجید این و آن، حرفى نزد، کارى نکرد، اقدامى نکرد. آنچه که براى خدا انجام داد، به وسیله‌ى خداى متعال به آن برکت داده شد؛ ماندگار شد. خاصیت اخلاص این است. امام همین توصیه را به مسئولین هم تکرار میکردند. امام ماها را امر میکردند به این که اهل توکل باشیم، اهل اعتماد به خدا باشیم، اهل حسن‌ظن به پروردگار باشیم، براى خدا کار کنیم. خود او اهل توکل بود، اهل تضرع بود، اهل توسل بود، اهل استمداد از خدا بود، اهل عبادت بود. بعد از پایان ماه رمضان، انسان وقتى امام را میدید، به طور محسوسى در او احساس نورانیت میکرد. از فرصتهاى زندگى براى تقرب به خداى متعال، براى پاکیزه‌کردن دل و جان مطهرِ خودش استفاده میکرد. دیگران را هم امر میکرد و میگفت: ما در محضر خدا هستیم. عالَم، محضر خداست. عالَم، محل حضور جلوه‌هاى الهى است. همه را به این راه سوق میداد. خود او اهل رعایت اخلاق بود، دیگران را هم به اخلاق سوق میداد. بخش مهمى از معنویت در اسلام عبارت است از اخلاق، دورى از گناه، دورى از تهمت، دورى از سوءظن، دورى از غیبت، دورى از بددلى، دورى از جداسازى دلها از یکدیگر. خود امام بزرگوار این چیزها را رعایت میکرد، به مردم هم سفارش میکرد، به مسئولین هم سفارش میکرد. امام ماها را توصیه میکردند به این که مغرور نشویم، خودمان را بالاتر از مردم ندانیم، خودمان را بالاتر از انتقاد ندانیم، بى‌عیب ندانیم. همه‌ى مسئولین طراز اول کشور این را از امام شنیده بودند که بایستى آماده باشیم؛ اگر چنانچه از ما عیب گرفتند، نگوئیم ما بالاتر از اینیم که عیب داشته باشیم، بالاتر از اینیم که به ما انتقادى وارد باشد. خود امام هم همین جور بود. ایشان، هم در نوشته‌هاى خود - بخصوص در اواخر عمر شریفش - هم در اظهارات خود، بارها گفت من در فلان قضیه اشتباه کردم. اقرار کرد به این که در فلان قضیه خطا کرده است؛ این خیلى عظمت لازم دارد. روح یک انسانى باید بزرگ باشد که بتواند یک چنین حرکتى را انجام دهد؛ خودش را منسوب کند به اشتباه و خطا. این معنویت امام بود، این اخلاق امام بود؛ این یکى از ابعاد مهم درس امام به ماست.1390/03/14
آراستگی به فضائل اخلاقی
امروز ما محتاج نصیحتیم. براى رشد اخلاق در جامعه، براى گسترش خلقیات خوب، براى اعتلاى روحیه‌ى همدلى و برادرى و صفا و اخوتى که در جامعه‌ى دینى مطلوب است، احتیاج داریم به نصیحت. اینها را از کى یاد بگیریم؟ پایه‌هاى اخلاق در کلمات ائمه (علیهم‌السّلام) است، در رفتار ائمه (علیهم‌السّلام) است. ما اخلاق را در جامعه رشد بدهیم؛ مردم را به خیرخواهى، به امید، به تعاون، به اخوت، به صبر، به حلم، به شکر، به احسان، به ایثار، به گذشت دعوت کنیم؛ از اخلاق بد، از تنگ‌نظرى، از ناامیدى، از بدبینى، از بدخواهى براى این و آن، از حسد، از بخل و بقیه‌ى سیئات اخلاقى، مردم را پرهیز بدهیم. این کار با زبان شعر خیلى بهتر است و بهتر ادا میشود تا زبان نثر و زبان نصیحت‌آمیز.
گوینده‌اى مثل ما بنشیند به مردم نصیحت کند، خیلى معلوم نیست تأثیر عمیقى ببخشد؛ اما وقتى خواننده‌اى همین مضمون را در یک شعرِ زیبا و خوب و با لحن خوب بیان میکند، مثل آب گوارائى است که انسان مینوشد؛ تمام سلولهاى بدن انسان از این آب بهره‌مند میشود، تا اعماق وجود انسان اثر میگذارد. البته اخلاقیات باید تکرار شود. گفتن اثر دارد، شنیدن اثر دارد؛ اما این اثر، دائمى و ابدى نیست؛ مؤثرات دیگرى هم در جامعه هست که در جهت عکس آن کار میکند. لذا بایستى اخلاقیات هى گفته بشود، باز گفته بشود، باز تکرار بشود.1390/03/03
 
آراستگی به فضائل اخلاقی
به اخلاق خودمان هم برسیم؛ به اخلاق خودمان هم برسیم. اخلاق اهمیتش از عمل هم بیشتر است. فضاى جامعه را فضاى برادرى، مهربانى، حسن ظن قرار بدهیم. من هیچ موافق نیستم با اینکه فضاى جامعه را فضاى سوءظن و فضاى بدگمانى قرار بدهیم. این عادات را از خودمان باید دور کنیم. اینکه متأسفانه باب شده که روزنامه و رسانه و دستگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى گوناگون ارتباطى - که امروز روزبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روز هم بیشتر و گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر و پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر میشود - روشى را در پیش گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند براى متهم کردن یکدیگر، این چیز خوبى نیست؛ این چیز خوبى نیست، دل ما را تاریک میکند، فضاى زندگى ما را ظلمانى میکند. هیچ منافات ندارد که گنهکار تاوان گناه خودش را ببیند، اما فضا، فضاى اشاعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى گناه نباشد؛ تهمت زدن، دیگران را متهم کردن به شایعات، به خیالات.1388/06/29


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/12 :: ساعت 9:26 عصر )
»» سبک زندگی اسلامی

هشدارها و یادآوری‌ها

 


طراوت و شیرینیِ زندگی، محصول مهارتها و رعایتهای زن و شوهر است. علی عیله السلام فرمودند: لِکُلِّ شَیٍ آفةٌ
هر چیزی در این عالم آفتی دارد.
برای نگاهداری و بهره‌مندی شایسته از هر چیزِ خوب و با ارزشی، باید اوّل آفات آن را شناسایی کرد. آنگاه با درایت و هوشمندی به مقاوم سازی و ایجاد صیانت همّت گماشت .این قاعده‌ی زندگیِ دنیاست. هر چه ارزش چیزی افزونتر باشد، آفات آن هم بیشتر و خطرناک‌تر است.
زندگیِ مشترک که با میثاق مقدّس ازدواج آغاز می‌شود، یکی از با ارزش‌ترین نعمتهای الهی برای انسانهاست و از اتفاق در معرض آفتهای فراوان قرار دارد. چشمِ باز و مراقبتِ همسران جوان و شناخت درست از آسیبها، راهِ نجات از فتنه‌های شیطان است .راهنمای بیدار و خردمندِ ما در این باره هشدارهای مهمی دارند:



من همیشه به مردهای جوان توصیه می‌کنم، که شما در معاشرت با نامحرم و حتی محارم کاری نکنید و حرفی نزنید که زنانِ خود را وادار به حسادت کنید .به دختران جوان هم سفارش می‌کنم، که در برخورد با مردهای بیگانه، کاری نکنید و حرفی نزنید که حسّ حسادت و غیرت شوهرانشان را تحریک نمایند.
این حسادتها بدبینی می‌آورد و پایه‌های محبّت را سُست می‌کند و از ریشه می‌سوزاند.217

 

ظلم، تبعیض و اهانت، در هر حالی غلط است. اگر شما عالی‌ترین مرد دنیا باشید و زن شما مثلاً از لحاظ سواد و معلومات و ... یک خانم کم سوادی باشد، یا از یک خانواده‌ی پایینی باشد، شما حقّ کمترین ظلم و اهانتی را به او ندارید، زن همان زن است تا ابد. حق کمترین اهانتی را به او ندارید. این البته فقط مخصوص ما نیست. این اروپایی‌های اُدکلن زده‌ی اتو کشیده، گاهی خیلی بدتر از جوامع ما به این موجودات ظلم می‌کنند. مرد حق ندارد ـ ولو بالاتر از زن باشد ـ به زنش جفا کند.
زن هم همینطور. گاهی زن، یک خانم باسواد تحصیل کرده است که مثلاً حالا با یک مردِکارگری ازدواج کرده است. او هم حق ندارد مرد را تحقیر کند. مرد، باز هم برای او نقطه‌ی اتکایی است. باید به او تکیه کند. باید او را از لحاظ روحی چنان حفظ کند که بشود به او تکیه کرد. این، خانواده‌ی سالم است. اگر خانواده را این طوری تشکیل دادید،‌بدانید که یک رکن اساسی سعادتِ خودتان را تأمین کرده‌اید.218

 

دخترها و پسرها به دنبال ایده آل نباشند. در امر ازدواج، هیچ کس ایده آل نیست. انسان نمی‌تواند ایده آل خود را پیدا کند. باید بسازند و زندگی کنند. خداوند ان شاء الله زندگی را شیرین خواهد کرد و به آنها برکت خواهد داد و ان شاء الله مورد رضای الهی قرار خواهند گرفت.219
 آدم، اول که نگاه می‌کند، همه‌اش حُسن است. بعد که وارد می‌شود اخلاقیّاتی هست، نقایص و کمبودهایی هست، ضعفهایی وجود دارد که به تدریج در یکدیگر کشف می‌کنند. اینها نباید موجب سردی بشود. باید با این کمبودها ساخت، چون بالاخره مردِ ایده آل بی‌عیب و زنِ ایده آل بی‌عیب در هیچ کجای عالم پیدا نمی‌شود.220



آن آقایی که با زنان نامحرم سروکار دارد، دو جا برای او امکان اشباع غرایزش در سطوح مختلف وجود دارد، این دیگر به زن خودش آن جور پای بند نیست. مثل مردی که هیچ زنی نگاه نمی‌کندنیست... اینکه می‌گویند زن باید خودش را در محیطهای اجتماعی با نامحرم مخلوط نکند، برای این است که این زن، دلبستگی‌اش به مرد خودش باشد و الّا اگر زن کارش به جایی رسید که مرد خودش برایش عادی شد، مثل وضعیتی که الآن در جوامع غربی می‌بینید که اصلاً این مرد برای زن اهمیّتی ندارد، می‌گوید حالا شد، شد، نشد هم نشد. می‌گوید طلاق می‌گیریم، تمام می‌کنیم تو برو دنبال کارت، من هم می‌روم دنبال کارم. این بد است. بعضی از خانمها امروز تلاش می‌کنند که وضع زنان را این جوری کنند. این به ضرر زنهاست به نفع زنها نیست؛ چون این، بنیان خانواده را متلاشی می‌کند.221



مسأله محرم و نامحرم و حجاب و نگاه کردن و نگاه نکردن و معاشرتهای ناسالم و مضرّ،این چیزهایی که در اسلام این قدر تأکید شده و در بعضی از کشورها و جاهایی که از اسلام دورند، اینها رعایت نمی‌شود، اینها اگر چه یک محدودیّتی برای زن و مرد به وجود می‌آورد، امّا اینها را شارع مقدّس برای حفظ خانواده، برای ماندگار شدن این بنای مهم تحکیم و تشریع کرده است که اگر در همین چیزها هر انسانی تدبیر کند و تأمل بکند، حکمتهای بسیار بزرگی را خواهد دید.222
اینکه شما می‌بینید در اسلام محرم و نامحرم و جدایی زن و مرد و اینها مطرح است.، اینها مسائل ارتجاعی نیست. اینها جزو دقیق‌ترین مسائل انسانی  و بشری است. یکی از مهمترینِ آن،این است که بنیان خانواده مستحکم می‌ماند. چون زن و شوهر به هم احساس وفاداری می‌کنند، در موضِع حسادت قرار نمی‌گیرند، این خیلی مسأله‌ی مهمی است.223
این حجابی که اسلام درست کرده است، این نگاهی که اسلام منع کرده است، این معاشرتی که اسلام ممنوع قرار داده است، یرای این است که شما دلهایتان و محبّتهایتان روی یک نقطه متمرکز شود. هم شما خانمها و هم شما آقایان.224
اینکه شما می‌بینید در اسلام، حجاب و روگیری و عدم معاشرت زن و مرد و این چیزها هست، و یک عده آدم کوته بین و کوته نظر خیال می‌کنند اینها یک حرفهای قشری است، نه! اینها عمیق است. این، برای این است که خانواده‌ها و دلهای زوجین، در جای خود بماند، این خانواده مستقر بماند. این برای اینهاست. محرم است، نامحرم است، نگاه نکن، معاشرت نکن، دست نده، نخند، جلوه‌گری نکن، جلوی دیگران آرایش نکن. این حرفهایی که اسلام می‌زند، دین می‌گوید، فقه به ما می‌گوید، این برای این است که اگر اینها را رعایت کردید، این خانواده‌ی کوچک شما، این کانون کوچکی که حالا به وجود آمده است، مستحکم خواهد ماند و از آن بلا یا فارغ خواهد شد. زن و مرد احساس می‌کنند که سروکارشان با یکدیگر است، با این خانواده است. زن احساس نمی‌کند که خانه برای او یک وسیله‌ی دست و پا گیر است. یا مرد احساس نمی‌کند که خانه و زن برای او یک وسیله‌ی مزاحم است.225
اینکه اسلام آن قدر گفته است که چشمتاتن را ببندید، به نامحرم نگاه نکنید. به زن یک جور گفته و به مرد یک جور دیگر گفته، برای این است که وقتی چشم به یک طرفی رفت، آن وقت بخشی از سهم آن کسی که همسر شماست، آن طرف خواهد رفت. حالا چه شما مرد باشید و چه زن باشید فرقی نمی‌کند. یک قسمتی می‌رود آن جا. وقتی این جا کم گذاشتی، محبّت ضعیف خواهد شد. محبّت که ضعیف شد، بنای خانوادگی متزلزل می‌شود. آن وقت آنچه که برای تو لازم است از دستت می‌رود و آنی که برایت مضرّ است به خیال خودت به دست آورده‌ای.226



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/12 :: ساعت 9:22 عصر )
»» تحقیرِ همسر، آغازِ فرو پاشی خانواده


ظلم، تبعیض و اهانت، در هر حالی غلط است. اگر شما عالی‌ترین مرد دنیا باشید و زن شما مثلاً از لحاظ سواد و معلومات و ... یک خانم کم سوادی باشد، یا از یک خانواده‌ی پایینی باشد، شما حقّ کمترین ظلم و اهانتی را به او ندارید، زن همان زن است تا ابد. حق کمترین اهانتی را به او ندارید. این البته فقط مخصوص ما نیست. این اروپایی‌های اُدکلن زده‌ی اتو کشیده، گاهی خیلی بدتر از جوامع ما به این موجودات ظلم می‌کنند. مرد حق ندارد ـ ولو بالاتر از زن باشد ـ به زنش جفا کند.
زن هم همینطور. گاهی زن، یک خانم باسواد تحصیل کرده است که مثلاً حالا با یک مردِکارگری ازدواج کرده است. او هم حق ندارد مرد را تحقیر کند. مرد، باز هم برای او نقطه‌ی اتکایی است. باید به او تکیه کند. باید او را از لحاظ روحی چنان حفظ کند که بشود به او تکیه کرد. این، خانواده‌ی سالم است. اگر خانواده را این طوری تشکیل دادید،‌بدانید که یک رکن اساسی سعادتِ خودتان را تأمین کرده‌اید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/12 :: ساعت 9:21 عصر )
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آخرین یادداشت در وبلاگ دفاع بلاگ خوش آمدید
به بخش نماز خوش آمدید
نماز
نماز
نماز
نماز//دومین جشنواره تبیان قم//
[عناوین آرشیوشده]