به گزارش خبرنگار حجت الاسلام محمدرضا امامی نژاد، استاد مرکز مهدویت اصفهان،شامگاه دوشنبه، در ادامه سلسله مباحث سبک زندگی مهدوی که در بنیاد آیت الله خامنه ای نجف آباد برگزار شد، با اشاره به دومین مرحله برای رسیدن به سبک زندگی مهدوی گفت: شناخت خود خانوادگی، دومین مرحله برای رسبدن به سبک زندگی مهدوی است.
وی درباره موفقیت در خود خانوادگی، بیان داشت: دو مسأله باعث می شود تا فرد در خود خانوادگی به موفقیت برسد، یکی شناخت آزادی و دیگری شناخت مسؤولیت، که در زندگی به عهده دارد و زمانی که بتواند آزادی را به همراه مسؤولیت جمع کند، اختیار را به معنای واقعی درک خواهد کرد.
این استاد مرکز مهدویت اصفهان، با بیان این مطلب که یکی از وظایف اولیه والدین دادن قدرت حرّیت و آزادی به فرزندان است، افزود: تربیت بر مبنای دو عامل، یکی آزادی و دیگری مسؤولیت پذیری فرزندان شکل می گیرد.
وی در ادامه، تک بعدی نگاه کردن به تربیت خانوادگی را یکی از عوامل دوری جوانان از امر ازدواج و کم شدن مسؤولیت در نزد آنان عنوان کرد و افزود: زمانی که فرد معنای آزادی را به درستی درک نکند و آن را نفهمد، در بسیاری از مواقع برای فرار از مسؤولیت، انجام پاره ای وظایف را مخل آزادی خود می داند.
حجت الاسلام امامی نژاد درباره درک صحیح از آزادی، گفت: شناخت دو قوه تحریکی و قوه ادراکی از جمله عوامل شناخت آزادی در انسان است.
وی در ادامه افزود: از جمله قوای تحریکی انسان، میل و نفرت، امید و یاس، بغض و محبت و از جمله قوای ادراکی انسان حواس پنج گانه، وهم، خیال و قوه تعقل را می توان نام برد که این قوا سرمنشأ درک در انسان است که یا باعث تحریک بر اساس تعقل می شود که به آن فؤاد گویند و یا باعث تحریک بر اساس غریزه شده که به آن شغاف گویند.
این استاد مرکز مهدویت اصفهان، با بیان نمونه های قرآنی از فؤاد و شغاف بیان داشت: دوست داشتن یوسف از سوی زلیخا، نمونه ای از شغاف و دوست داشتن یوسف توسط یعقوب نمونه ای از فؤاد است و محبت نسبت به اهل بیت نیز نمونه ای از همین مورد است که متأسفانه خانواده ها فرزندانشان را براساس شغاف و غریزه تربیت می کنند و انتظار تربیت شدن مذهبی آنها را دارند.
وی درباره تربیت مذهبی فرزندان بیان داشت: کودکان در 7 سال اول و دوم از طریق حس و غریزه و عقل به جستجو پیرامون خود می پردازند و به همین علت والدین باید در تربیت این حواس و بالا بردن حس مذهبی کودکان و آگاهی آنها با شیوه های مختلف تلاش بسیار داشته باشند.
حجت الاسلام امامی نژاد با اشاره به شیوه های تربیت مذهبی در این سنین گفت: بچه ها در این سنین بسیار تخیلی، احساسی و عاطفی هستند و والدین باید با استفاده از تصویرسازی به خصوص تصویرسازی مسائل مذهبی و دینی و دوری از استدلال کردن و تعقلی برخورد کردن با بچه ها، سعی کنند تا کودکان با استفاده از قوه تخیل خود به نتیجه گیری و تبعیت از مسائل دینی روی آورند.
استاد مرکز مهدویت اصفهان تصریح کرد: پاسخگویی به سؤالات کودکان در زمینه مسائل اعتقادی، خداوند را با استفاده از زبان عامیانه به دور از هرگونه خرافات و با استفاده از وسایل آموزشی و استفاده از کتاب های قصه و بازی تصویر درست و مطلوبی را در ذهن کودکان ایجاد کنیم.
وی در پایان گفت: تصویرسازی هایی که فرهنگ غرب به خصوص در برنامه های کودکان به دنبال آن هستند، چیزی جز ترویج دوری از اسلام و پر کردن ذهن کودکان با مسائلی چون جادوگری و موجوداتی چون اجنه نیست.
جوان که در دوره جوانی با احساس تنهایی، بیهودگی، نداشتن پناهگاه عاطفی و میل به جلب توجه دست به گریبان است، با ازدواج و تشکیل خانواده، دارای نقطه اتکا و کانون عشق و محبت و دلبستگی عاطفی و انگیزه پویش و تلاش و همت میگردد.
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس،روزنامه خراسان امروز پنج شنبه 9/8/92 طی یادداشتی نوست: به پاس خانواده الگوی اسلامی که تاریخ اسلام و انسانیت از آنان تغذیه فکری و عملی نموده و 25 ذی الحجه به یاد ایشان روز خانواده نامگذاری شده است، یعنی خانواده علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام تقدیم می شود:
هسته اولیه ایجاد خانواده با ازدواج فراهم می شود و خانواده سنگ بنای جامعه انسانی می باشد. ازدواج و گزینش همسر، در واقع انتخاب مطلوب ترین همراه و پاسخی مناسب به یکی از طبیعی ترین نیازهای انسانی و تلاش برای دستیابی به کمال و سعادت می باشد.
پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله درباره ازدواج می فرماید: هیچ کانونی در اسلام برپا نشده است که نزد خداوند از کانون ازدواج محبوب تر و عزیزتر باشد.
در منطق قرآن کریم ازدواج و تشکیل خانواده بهترین ظرفیت برای تأمین آرام بخش ترین رابطه ها و زندگی همراه با محبت و مودّت و ایثار می باشد.
و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّه و رحمه (( روم 21 ))
از آیات و نشانه های قدرت خداوند این است که برای انسان ها از نوع خودشان همسرانی آفرید تا در کنار آنان به آرامش و سکون نایل شوند و بین آنان دوستی و رحمت را قرار داد و پایدار ساخت.
این پیوند مقدس، روان پُرالتهاب و مضطرب جوان را به ساحل آرامش نزدیک می کند و او را در دریایی از صفا و محبت غوطه ور ساخته و باعث می شود که این زوج جوان در کنار همدیگر زندگی مشترک خویش را با نشاط و طراوت و امید و تلاش آغاز نمایند.
برخی از کارکردهای عمومی ازدواج و تشکیل هسته اولیه خانواده از این قرار است:
1- کمالات معنوی: در فرهنگ دینی، تشکیل خانواده پیوندی مقدس بهشمار میرود که موجب حفظ دین و افزایش ثواب عبادت و تقویت پاکدامنی و طهارت دل ها می شود. چه اینکه با ازدواج یکی از سرکش ترین هیجانات درونی آدمی یعنی غریزه جنسی مهار می شود و بهطور طبیعی تأمین می گردد و میل به انحراف و شهوات جنسی در آدمی کاهش می یابد.
2- آرامش و امنیت خاطر: جوان که در دوره جوانی با احساس تنهایی، بیهودگی، نداشتن پناهگاه عاطفی و میل به جلب توجه دست به گریبان است، با ازدواج و تشکیل خانواده، دارای نقطه اتکاء و کانون عشق و محبت و دلبستگی عاطفی و انگیزه پویش و تلاش و همت می گردد. گر چه خانواده خود بحران ها و مشکلات ظاهری و مادی را فراهم می سازد، ولی کسی که در سایه ازدواج به آرامش درونی دست یافته باشد از مشکلات ظاهری زندگی هراسی به خرج نمی دهد و با اشتیاق با این سختی ها دست و پنجه نرم می کند، چرا که انگیزه وامید به حل مشکلات در سایه ازدواج او را کمک می نماید.
3- یکی از ثمرات بزرگ ازدواج، بقای نسل بشریت است که مطابق با هدف آفرینش می باشد و همسران جوان از طریق فرزند دار شدن، موجب پیوند بین نسل ها می شوند و با پرورش و تربیت فرزندان سالم و صالح، در اصلاح جامعه انسانی شریک می باشند.
4- رشد و شکوفایی استعدادها: فضای خانواده زمینه بروز فعالیت ها و موفقیت ها را در همسران افزایش داده و باعث می شود که فضایل اخلاقی و انسانی در ایشان به فعالیت برسد. وقتی از مرد خانواده انتظار می رود که هنگام ضرورت، برای حمایت از خانواده خویش، ایستادگی کند، این انتظار روحیه دفاع جوانمردی و تلاش و ایثارگری را در او تقویت می کند. همچنین شرایط مادرانه برای زن باعث می شود که با تحمل مشکلات فرزندپروری و شوهرداری و انتقال عشق و امید به اعضای خانواده و دمیدن صمیمیت و محبت، از طریق مسئولیتی که در خانه و خانواده به عهده دارد، به تلاش بیشتری روی آورد و استعدادهای خود را در جهت مدیریت مسائل درون خانوادگی به ظهور برساند.
5- تقویت و تثبیت صفات جنسی: یکی از کارکردهای دیگر ازدواج، دست یابی به هویت جنسی و نقش جنسیتی می باشد. وقتی در جامعـه به فـردی همسـر یا شوهر خطاب می شود، در او این حس را به وجود می آورد که به مرحله بزرگسالی رسیده است و از او انتظار می رود که احساس مسئولیت بیشتر نموده و نقش پدرانه، مادرانه، همسرانه را بروز دهد و از پراکندگی نقش ها و فردیّت خود را برهاند و به انسجام در هویت جنسی روی آورد. به بیان دیگر: ازدواج مانند ساختاری می ماند که پیوسته زنان و مردان را تحت تأثیر قرار می دهد تا به رفتار خود شکل منطقی دهند و فعالیت ها و رفتارهای متناسب با شخصیت و جایگاه خویش را بروز دهند.
6- امنیت جامعه: تشکیل خانواده، مطمئن ترین راه سلامت و امنیت جامعه است. هنگامی که مبانی خانواده مستحکم باشد و جوانان به ازدواج و تشکیل خانواده بپردازند، انحطاط، سرگردانی، طغیان، تجاوز جنسی و شیوع بیماری های خطرناک جنسی از قبیل ایدز، به طور چشم گیری کاهش می یابد.
براساس آمارهای سازمان بهداشت جهانی و پژوهش های کانون های اصلاح و تربیت ایران، بیش تر افرادی که به انحراف و کج روی های اجتماعی کشیده می شوند، از فضای گرم و عاطفی خانواده محروم بوده و آغوش محبت پدر و مادر را تجربه نکرده اند.
هر گونه تغییر مثبت و منفی در خانواده، در جامعه بزرگ انسان ها نیز تأثیر مستقیم دارد. ثبات یا بی ثباتی خانواده، مستقیماً بر جامعه تأثیرگذار است. در جوامعی که ارزش های خانواده، متزلزل گردد، بی شک ارزش های اخلاقی عمومی نیز سقوط خواهد کرد. آنچه نوجوان و جوان در عرصه اجتماع از خود بروز می دهد، نمایانگر فراگرفته های او از فضای خانواده است.فرهنگ خشونت های اجتماعی، مربوط به خانواده از هم پاشیده و گسیخته می باشد.
براساس تحقیقات (دکتر شکوه نوابی نژاد، 1362) 39درصد جوانان بزهکار که در کانون های اصلاح و تربیت شناسایی شدند مربوط به خانواده های از هم گسیخته یا معتاد بوده اند.
یکی از بحران های دنیای کنونی که غرب را بیشتر و شرق را البته کمتر گرفتار نموده است، بحران های اجتماعی و روانی است که محصول آن تضعیف و تزلزل نهاد خانواده می باشد.
زندگی ماشینی، مصرف گرایی، فردگرایی، فمنیسم، بحران های شدید اقتصادی، تبعیض های اجتماعی، انفجار جمعیت، مهاجرت های بی رویه، کاهش ارزش های اخلاقی و دینی، بی بند و باریهای اخلاقی، گسترش اعتیاد، حقوق طلبی و تکلیف گریزی و ورود طلبکارانه به ساحت خانواده و نیز جهانی سازی (به معنی از میان رفتن مرزهای فکری و فرهنگی و تبادل اطلاعات، بینش ها و روش های زندگی از طریق ماهواره، اینترنت، ارتباطات فرهنگی و تبلیغاتی و ...) همه و همه عواملی هستند که نهاد خانواده را دستخوش شعله های وحشیانه خویش قرار داده اند و کارکردهای مثبت این نهاد را تضعیف نموده و علاوه بر اینکه رشد و تعالی کودکان و حتی بزرگسالان را مخدوش نموده، سلامت و امنیت جامعه را نیز مخدوش نموده است.
کارآمدسازی خانواده برای ما جدا از آنکه یک سیاست مصوّب نظام به منظور زمینه سازی امنیت و اخلاق در جامعه می باشد، یک تکلیف دینی و شرعی نیز محسوب می شود. لذا بایستی همه دستگاهها و سازمانهای مسئول اعم از علمی، تبلیغی، پشتیبانی، رسمی و غیر رسمی برای تقویت و کارآمدی نهاد خانواده تلاش لازم و کافی را مبذول دارند.
اصول دهگانه زیر، شاخص های کلی کارآمدی خانواده می باشند که با تلاش علمی صاحبنظران نیز تلاش عملی دستگاهها و سازمان های مسئول می تواند ساختارسازی و برنامه ریزی گردد.
1- مسئولیت پذیری فردی و اجتماعی در خانواده.
2- شناخت و رعایت حقوق و تکالیف متقابل زوجین در نظام خانواده.
3- وجود روابط رضایتمندانه عاطفی و جنسی بین زوجین.
4- امنیت اقتصادی و کمک به تأمین آسان معاش و صیانت از سلامت و بهداشت خانواده.
5- شناخت و پذیرش اصول و قواعد خانوادگی در خانواده.
6- هدف مندی و برنامه ریزی و مدیریت ارتباطات انسانی در محیط خانواده.
7- وجود آزادی عمل و حُرمت متقابل و تأمین عزّت نفس افراد برای رشد و تعالی انسانی در فضای خانواده.
8- شناخت و رعایت اصول و ارزش های اخلاقی، تقویت ایمان و معنویت و رفتارهای دینی.
9- فراهم کردن زمینه های رشد همه جانبه کودک، نوجوان و جوان با ملاحظه تفاوت های فردی اشخاص.
10- فراهم کردن امنیت خاطر و آرامش روانی در خانواده در سایه گسترش صمیمیت و محبت و توجه بیشتر به جنبه های مثبت و نقاط قوت شخصیت افراد.
خانواده برتر در قرآن
قرآن کریم بهترین الگوها را براى شناسایى خانواده برتر به جهانیان معرفى کرده است . خاندان حضرت ابراهیم (ع ) از آن جمله است . در آیه اى از قرآن کریم مى خوانیم :
اِنَّ اللهَ اصـطـَفـى ادَمَ وَ آلَ ابـراهـیـمَ و آلَ عـِمـرانَ عـَلَى العـالَمـیـن . (آل عمران : 33)
اخـلاقـى ، در شـوهـردارى ، خـانـه دارى و تـربیت فرزند نمونه است . همسر دیگرش نیز نمونه بود. ثمره زندگى حضرت ابراهیم (ع ) بِغلام حلیم ... وَبَشَّرناهُ بِاِسحاقَ نَبیّا مِنَ الصّالحین )) (صافات : 100 و 101 و 112)
ابراهیم (ع ) پدر این چنین فرزندانى است و دو همسر او نیز مادران فرزندانى این گونه انـد. هـر کـدام از آن دو در پـرورش فـرزنـد چـه مـرارتهایى کشیدند و چه آثارى از خود بـرجـاى گذاشتند؛ حضرت ابراهیم (ع ) همسرش هاجر را به همراه فرزند خردسالش به سـرزمـیـنـى بـى آب و عـلف آورد: ((رَبَّنـا اِنـّى اَسکَنتُ مِنْ ذُرّیّتى بِوادٍ غَیرِ ذِى زَرعٍ عِندَ بـَیـتـِکَ الُمـحـَرِّمِ لِیُقِیمُوا الصَّلوةَ فَاجعَلْ اَفئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوِى اِلَیهِم ...)) (ابراهیم : 37)
هـنـگـامـى کـه فرشته هاى الهى نزد حضرت ابراهیم (ع ) آمدند و تولد حضرت اسحاق را بـه او بـشارت دادند همسر اولش (ساره ) نیز در آنجا حاضر و ایستاده بود، تبسمى بر لب داشت و ناظر بر این جریان بود؛ ترجمه آیه 71ـ73 سوره هود چنین است :
و زن او ایستاده بود. خندید. پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به یعقوب مژده دادیم . (هـمـسـر ابـراهـیم ) گفت : اى واى برمن ، آیا فرزند آورم با آنکه من پیرزنم و این شوهرم پیرمرد است ؟ واقعا این چیز عجیبى است . گفتند: آیا از کار خدا تعجب مى کنى ؟ رحمت خدا و برکات او بر شما خاندان (رسالت ) باد، بى گمان ، او ستوده اى بزرگوار است .
این آیات افزون بر معرفى حضرت ابراهیم (ع ) برجستگیهاى اخلاقى و معنوى همسران آن حضرت را نیز تبیین مى کنند.
قـرآن کـریـم خـانـواده حـضـرت مـریـم (ع ) را نـیـز بـرتـر دانـسـتـه و از آن بـه ((آل عـمـران )) یاد مى کند. حضرت مریم (ع ) و پدر و مادرش عمرانى که پدر موسى (ع ) است ؛ زیرا عمرانى که پدر موسى (ع ) است اصلا نامش در قرآن نیامده است .
در این خانواده برتر دو بانو یعنى حضرت مریم و مادرش به عنوان صفوه و برگزیده الهـى بـه جـهـانـیـان مـعـرفـى شده اند. حضرت مریم با آن همه کمالاتى که قرآن کریم گـوشـه هـایـى از آن را ذکـر کرده ، دست پرورده مادرى نمونه است که او را به پناه خدا سـپـرد، خـدا هم به او پناهندگى داد. آن پناه خواستن نیز در کنار محراب عبادت بود و به استجابت رسید.
قرآن کریم داستانش را در سوره آل عمران آیات 35ـ37 چنین ترسیم کرده است :
چـون زن عـمـران گـفـت : پروردگارا، آنچه در شکم خود دارم نذر تو کردم تاآزاد شده (از مـشـاغـل دنـیـا و پـرستشگر تو) باشد، پس از من بپذیر که تو خود شنواى دانایى . پس چـون فـرزنـدش را بـزاد، گـفـت : پـروردگـارا، من دختر زاده ام ـ و خدا به آنچه او زاییده دانـاتـر بـود ـ و پـسـر چـون دخـتـر نـیـست و من نامش را مریم نهادم و او و فرزندانش را از شـیـطـان رانـده شـده بـه تـو پـنـاه مـى دهـم . پـس پـروردگـارش وى (مریم ) را با حسن قـبـول پـذیـرا شـد و ا و را خود حضرت مریم (ع ) نیز مادرى است نمونه و فرزندى چون حـضـرت عـیـسـى (ع ) را تربیت کرد. قرآن کریم مادر این فرزند عرفانى این بانو همین بـس کـه فرشته ها نزد او مى آمدند و پیام خدا را براى او مى آوردند: ((اِذْ قالَتِ المَلائِکَةُ یـا مـَریـَمُ اِنَّ اللّهَ اصـطـَفـاکِ وَ طـَهَّرَکِ وَاصـطـَفـَاکِ عَلى نِساءِ العالَمین یا مَریَمُ اقْنُتى لِربِّکِ وَ اسْجُدى وَ ارکعى مَعَ الرّاکِعین )) (آل عمران : 42ـ 43)
وقـتـى حضرت زکریا نزد مریم مى آمد، او را در محراب عبادتش مى یافت در حالى که نزد او غـذاهـاى بـهـشـتـى بـود: ((فـَلَمـّا دَخـَلَ عـَلَیـهـا زَکـَرّیـا الِمـحـرابَ وَجـَدَ عـِنـدَهـا رَزقا...))(آل عمران : 37) و همه این کمالات و کرامتها از آن حضرت مریم است .
نـمـونـه دیـگر خانواده برتر در قرآن ، خانواده حضرت یحیى (ع ) است . او نمونه اى از فـرزنـدى صـالح در خـانواده اى شایسته است خانواده حضرت موسى (ع ) نیز از این جمله اسـت . او پـدر و مادرى نمونه دارد. قرآن کریم داستان مرارتهاى مادرش را در آن شایسته بـراى هـمـسـرش اسـت . چـنـان کـه هـمـسـر او نیز دختر حضرت شعیب (ع ) داراى صلاحیتهاى اخلاقى و معنوى فراوانى است که قرآن کریم نجابت و حیاى او را ستوده است .((فَجاءَتهُ اِحداهُما تَمشى عَلَى استحیاء...)) (قصص : 25)
برترین خانواده در اسلام
اسـلام ، اهـل بـیـت پـیـغـمـبـر اکـرم (ص ) را بـه عـنـوان نـمـونـه اى کـامـل از خـانواده برتر معرفى و صلاحیت الگویى آن را براى جهانیان امضا کرده است . خـداونـد سـبـحـان ایـن خانواده را از هرگونه رجس و پلیدى مبرا دانسته است . آیه شریفه ((اِنَّمـا یـُریـدُ اللهُ لِیـُذهبَ عَنکُم الرّجسَ اهلَالبیتِ وَ یُطَهّرکُم تَطهیرا)) (احزاب : 23)، خطاب به همین خانواده است .
آیـه مـبـاهـله (آل عـمـران :61) در بـاره اعـضاى این خانواده وارد شده و عظمت مقامات معنوى و عرفانى آنان را به نمایش گذاشته است . سوره انسان فضیلتهاى آنان را ستوده است و خلاصه جاى جاى قرآن از فضایل و ویژگیهاى آنان سخن گفته است .
ایـن خـانـواده از پـیـونـد مـلکـوتـى وجـود نـازنـیـن حـضـرت عـلى (ع ) و فـاطـمه اطهر(ع ) تـشـکـیـل شـده اسـت و آن دو مـصـداق اتـم انـسـان کـامـل و ایـده آل هستند. على (ع ) و فاطمه (ع ) کفو یکدیگرند؛ اگر على (ع ) نبود فاطمه (ع ) در عالم هـمـتـایـى نـداشـت و اگـر فـاطـمـه (ع ) نـبـود براى على (ع ) کفوى نبود. پیوند آن دو در آسـمـانـهـا و نـزد عـرشـیـان بـرقـرار شـد و در جـمـع زمـیـنـیـان تـحـقـق عـیـنـى یـافـت . رسـول خـدا(ص ) در جـریـان ازدواج آن دو وجود عرشى ، آنان را اسوه و الگوى امت خویش خواند و فرمود:
زنـدگـى عـلى (ع ) و فـاطمه (ع ) سراسر الگوست . همسر دارى على (ع )، مدیریت او در خـانـه و خـانـواده ، شـوهردارى فاطمه (ع )، خانه دارى و تربیت فرزند او در عالم نظیر ندارد و تا قیامت براى جهانیان نورافشانى مى کند.
ویژگیهاى خانواده برتر
بـا تـوجـه به اینکه اهل بیت پیامبراکرم (ص ) از نظر اسلام برترین خانواده شمرده مى شـونـد از تـمـام ویـژگـیـهـاى ارزشـى و اسـتـانـداردهـاى مـکـتـبـى بـه صـورتـى کامل برخوردارند، باید این خانواده براى همگان الگو قرار گیرند و ویژگیهاى آن به عـنـوان نـوک قـله و اوج ارزشـهـاى اسـلامى مورد توجه باشد و خانواده هاى اسلامى براى رشـد و تـعـالى خـود و دسـتـیـابـى بـه زنـدگـى ایـده آل ومـکـتـبـى هـمـواره ارزشـهاى نوک قله را مدنظر قرار دهند و تمام حرکات و سکنات و جهت گیریهاى خود را با آن هماهنگ سازند و تا مى توانند در همان سمت و سو حرکت کنند و خود را به نوک قله نزدیک سازند.
امام على (ع ) پیروان خود را به اهل بیت و الگوگیرى از آنان فرا خوانده ، مى فرماید:
به اهل بیت پیامبر بنگرید، از آن سمت که آنها گام برمى دارند منحرف نشوید و قدم به جـاى قـدمشان بگذارید، آنها هرگز شما را از جاده هدایت بیرون نمى برند و به پستى و هـلاکـت بـاز نـمى گردانند. اگر سکوت کنند سکوکت کنید و اگر قیام کردند قیام کنید، از آنها پیشى نگیرید که با این توضیح ویژگیهاى خانواده برتر را از دیدگاه اسلام در محورهاى زیر پى مى گیریم .
1. اصالت خانوادگى
اولیـن ویـژگـى خـانـواده بـرتـر در اسـلام ، اصـالت خـانـوادگـى و اصل و نسب پاکیزه است . اصلاب ارزشمند پدران و دامنهاى مطهر و پاک مادران که به هیچ گـونـه پـلیـدى آلوده نشده اند، چنان که در زیارتنامه امام حسین (ع ) مى خوانیم : ((اَشهَدُ اَنَّکَ کُنتَ مى دهم که تو از گوهرهاى پاک و از ارحام مطهرى . جاهلیت به ناپاکیهایش شما را آلوده نساخت و لباسهاى ناپاک خود را براندام شما نپوشاند.
ایـن ویـژگـى آنچنان مهم است که امام حسین (ع ) در جریان نهضت کربلا و دست بیعت ندادن با یزید به آن استفاده مى کند و من با یزید بیعت کنم ، بلکه دامنهاى پاک و منزهى که من در آن پرورش یافته ام به من چنین اجازه اى نمى دهند.
امـام عـلى (ع ) بـه مـالک اشـتـر توصیه مى فرماید که براى گزینش فرماندهان لشکر اسلام بر ویژگى اصالت و شرافت در کتابهاى فقهى نیز براى گزینش همسر به این ویژگى توجه شده است .
2. ویژگى هاى نفسانى
خـانـواده بـرتـر از لحـاظ ویـژگـیـهـاى نـفـسـانـى ارکـان تشکیل دهنده آن برجستگیهایى دارد که برخى از آنها عبارت است از:
1 ـ 2 دین و ایمان
خـانـواده اى بـرتـر اسـت کـه هـر کدام از ارکان آن از ویژگى دین و ایمان و اعتقادات ناب برخوردار باشد. ترجمه آیه 221 سوره بقره چنین است :
زنـان مـشـرک را تـا ایـمان نیاورده اند، به زنى مگیرید و کنیز مومن بهتر از آزادزن مشرک اسـت هـرچـنـد زیـبایى او شما را به شگفت آورد و به مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند زن مومن ندهید و برده مومن بهتر از آزادمرد مشرک است ، هرچند شما را به شگفت آورد.
ممکن است یکى از ارکان خانواده مانند مرد از این ویژگى برخوردار باشد، ولى همسر او از آن بـى بـهـره باشد. براى مثال قرآن کریم از همسر حضرت نوح و حضرت لوط یاد مى کـنـد کـه تـحـت سـرپـرسـتـى آنـان بـودند. ولى عارى از ایمان بودند و از نظر مکتبى و فرهنگى خیانت کردند و به پیامبر خویش ایمان نیاوردند. قرآن این دو زن را الگوى مردم بد معرفى کرده ، مى فرماید:
ضـَرَبَ اللَّهُ مـَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَاءَةَ نُوحٍ وَامْرَاءَةَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا... . (تحریم : 10)
گـاهـى نـیز ممکن است در خانواده اى زن داراى ویژگى دین و ایمان باشد و شوهرش از آن بى بهره باشد. مانند حضرت آسیه . قرآن کریم مى فرماید:
وَضـَرَبَ اللّه مَثَلا لِلَّذینَ امَنوا امرَئةَ فرعَونَ اِذ قالَت رَبِّ ابن لى عِندکَ بیتا فِى الجَنّهِ و نَجِّنى مِن فرعونَ وَ عَمَله وَ نَجِّنى مِنَ القَوم الظّالمین . (تحریم : 11)
در آموزه هاى اسلامى براى گزینش همسر شایسته بر ویژگى دین و ایمان بسیار تاکید شـده اسـت . در اسـلام ، بـعـد از ایـمـان به درخانواده برتر، زن و شوهر هر دو از عقیده و ایـمـانـى خالص برخوردارند. چنانکه در مورد حضرت على (ع ) و فاطمه (ع ) این گونه اسـت . اگـر ایـمـان جـن و انس را روى هم بگذارند به اندازه ایمان على (ع ) نمى رسد. آن حـضـرت فرمود: اگر پرده را کنار هم فاطمه زهرا(ع ) نیز همانند شویش از مراتب بالاى ایمان برخوردار بود. رسول خدا(ص ) درباره ایمان دخترش فرمود:
همانا خداوند تمام وجود دخترم فاطمه را از ایمان و یقین لبریز کرده است .
2 ـ 2. علم و دانش
ارکـان تـشـکـیـل دهـنـده خـانـواده برتر از لحاظ علم و آگاهى دارا و ثروتمند هستند. در این خـانـواده ، زن افـزون بـر اطـلاعـات و آگـاهـیـهـاى مـذهـبـى بـه عـنوان همسر، مادر، مدیر و کـدبـانوى خانه از آگاهیهاى لازم زندگى برخوردار است . راه و رسم شوهردارى و خانه دارى را به خوبى مى داند و به وظایفى که شرع مقدس بردوش او نهاده ، واقف است و از لحـاظ رشـد عـقـلى و فـکـرى بـه درجـه اى رسـیـده اسـت کـه نـیازى به امر و نهى ندارد. رسول خدا(ص ) مى فرماید:
بـهـتـریـن دخـتـران (بـراى ازدواج ) کـسـانـى انـد کـه از عقل و ادب برخوردارند و شما به امر ونهى او نیازى نمى یابى .
مرد چنین خانواده اى نیز افزون بر اطلاعات دینى ، به عنوان مدیر و سرپرست خانواده ، شوهر و پدر از آگاهیهاى لازم برخوردار است و به وظایفى که اسلام بر عهده اش نهاده ، به خوبى آشناست .
یـکـى از مـشـکـلاتـى کـه اکـثـر خـانـواده هـاى مـذهـبـى بـا آن مـواجـه انـد جهل و نادانى است . از این رو، در زندگى خانوادگى ناکام مى مانند. روابط حاکم بر زن و شـوهـر بـا آمـوزه هـاى اسـلامى انطباق ندارد. فضاى خانه و خانواده و محیط نشو ونماى فرزندان در اثر جهالت و ناسازگارى با آموزه هاى اسلامى آفت زده شده است . فرزندان در چنین خانواده هایى لوس ، ترسو، حقیر و غیرمتکى به نفس و مانند آن بار مى آیند.
3 ـ 2. معنویت
زن وشـوهـر در خـانـواده بـرتـر سـرشـار از مـعنویت اند. زندگى آنان صحنه ذکر و یاد خـداسـت . اهـل تـهـجـد و شـب زنده دارى ، تلاوت قرآن ، دعا و مناجات ، راز ونیاز، توبه و اسـتـغـفار و مانند آن هستند. از حضیض دنیا و خواسته هاى ناچیز دنیوى فراتر رفته اند و مـرغ دلشـان بـه پـرواز درآمـده و اوج گـرفـتـه اسـت . دنـیـا و مال و ثروت ، جاه و مقام و شهرت و امثال این امور اعتبارى سیرابشان نمى کند.
پیوند آنها با یکدیگر ذره اى از معنویتشان نکاسته ، بلکه بر توفیقاتشان افزوده است ؛ چرا که زندگى زناشویى آنان به ارتباط آنها با خدا بیشتر مدد رسانده است .
آیـا مـى شـود در این دنیاى پرآشوب باانواع مشکلات خانواده اى را با این ویژگى یافت کـه در سـیـر مـلکـوتى و معنوى و عرفانى به پرواز درآمده و راه تعالى و ترقى را با سـرعـت طـى مـى کند، پیدا کرد؟ مثال این خانواده کدام است ؟ مى گوییم بله ، شدنى است . مانند على (ع ) و فاطمه (س ).
مـعـنـویـت امیرمومنان که زبانزد خاص و عام است . خدا بر سراسر زندگى اش حکومت دارد. تن او در میان زمینیان ، ولى روحش با عرشیان دمخور است . در ارتباطش با خداوند سبحان آنـچـنان اوج مى گیرد که از هوش مى رود و ناظران مى پندارند که او جان سپرده است . او روزى چندین بار اینگونه در ارتباطش با خدا مدهوش مى شود.
توصیف مى کند:
وقتى دخترم فاطمه در محراب عبادت قرار مى گیرد، همچون ستاره اى براى ملائکه آسمان مى درخشد و خداوند بزرگ به آنان مى گوید: اى ملائکه من ! به بهترین بنده من فاطمه بـنـگـریـد، او در مقابل من ایستاده و از خوف من تمامى وجودش مى لرزد و با تمامى حضور قلب خویش به در روایتى دیگر مى فرماید:
امـا دخـتـرم فـاطمه ، سیده زنان عالم از اولین و آخرین است و (در حالى که ) در عبادتگاهش (بـه نـمـاز) مـى ایـستد، هفتاد هزار فرشته از ملائکه مقرب بر او سلام و درود فرستاده و هـمانگونه که مریم را ندا کردند، مى گویند: اى فاطمه خداوند تو را برگزید و مطهر و پاکیزه نمود و بر زنان عالم فاطمه (ع ) واله و شیداى خداوند برتر بود و چیزى جز جـذبـه هـاى الهـى و نـظـر بـه ((وجـه الله )) راضـى اش نـمـى کـرد. رسـول خـدا(ص ) از فـاطـمـه اش پـرسـیـد: دخـتـرم ! هـم اکـنـون جبرئیل نزد من است و از جانب خدا پیام آورده که هرچه بخواهى تحقق مى یابد. در پاسخ مى گوید:
لذتـى که از خدمت به خدا مى برم مرا از هر خواهشى بازداشته است . حاجتى جز این ندارم که پیوسته ناظر جمال زیبا و والاى خداوند کریم خانواده برتر از نظر اسلام خانوده اى اسـت کـه در ایـن سـمـت وسـو حـرکـت کـنـد و بـکـوشـد خـود را بـه ایـن قـله نـزدیـک سـازد. لااقـل ایـن اسـت کـه بـه نماز و روزه و سایر واجبات به عنوان نمادهاى معنویت اهتمام ورزد. انـدیشه و افکار خود را متوجه ملکوت کند و غل و زنجیرهاى دنیایى او را زمین گیر نسازد؛ به گونه اى که حالى براى ارتباط با معبود پیدا نکند.
4 ـ 2 تقوا
قـرآن کـریم ، تقوا را معیار برترى معرفى کرده و کسانى را که از خداپرواى بیشترى دارند گرامى تر مى شمارد. ((اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِندَاللّهِ اَتْقیکُمْ)) (حجرات :13).
بـر هـمـیـن اسـاس هـر خـانـواده اى کـه در رعـایـت تـقـواى الهـى پیشتازتر باشد از لحاظ الگـویى ، برتر شمرده مى شود. در خانواده برتر زن و شوهر متقى و خداترس هستند. حد ومرزهاى الهى را مراعات مى کنند.
اسـلام در تـشـکـیل خانواده بر این ویژگى تاکید کرده است و مردى را شایسته همسرى مى دانـد کـه پـارسـا باشد و از گناهانى مانند زنا، شرابخوارى و گناهان علنى دورى کند. شخصى درباره ازدواج دخترش با امام حسن مجتبى (ع ) مشورت کرد حضرت فرمود:
دخـتـرت را به ازدواج مردى باتقوا درآور؛ چرا که او اگر دخترت را دوست بدارد، احترامش مى گذارد و اگر به او علاقه نداشته باشد به او ستم
الحمد للَّه ربّ العالمین وصلّى اللَّه على سیّدنا محمّد و آله الطاهرین ولعنة اللَّه على أعدائهم أجمعین.
«یا من إذا سأله عَبدٌ أعطاه و اِذا أمّلَ ما عندَهُ بَلَّغَهُ مُناه و إذا أقْبَلَ علیه قَرَّبَه و اَدْناهُ و إذا جاهَرهُ بالعِصیانِ سَتَر على ذَنبِه و غَطّاه و إذا توکّل علیه اَحسَبه و کفاهُ».
بحث مناجات الراجین را جلسه? قبل شروع کردیم. مقدارى در خود عنوان مناجات که رجا و امیدوارى است صحبت کردیم. در این جلسه به توضیح دیگر فرازها خواهیم پرداخت و سوالاتى از قبیل سوالات ذیل را پاسخ خواهیم گفت.واقعاً چرا ما باید به
خدا امیدوار باشیم؟ وجه امید به خدا چیست؟ آیا این امیدوارى به هر صورتى که باشد و امیدوار هر کسى که باشد به امیدش مىرسد؟ آنچه که از این عبارات زیبا و دلنشین امام سجاد علیه السلام استفاده مىشود این است که پاسخ گرفتن و رسیدن به امید و آرزو، دست یابى به آنچه دل به آن بسته است، یک رمزى دارد. آن رمز عبارت از این است که امام علیه السلام مىفرمایند: «یا من إذا سأله عبدٌ» اگر کسى به مرتبه? عبودیت و بندگى رسید و در این مرتبه سؤال کرد آنگاه جواب مىگیرد. پس این گونه نیست که «إذا سأله انسانٌ، إذا سأله بشرٌ، إذا سأله رجلٌ، إذا سأله امراةٌ،إذا سأله خلق من الخلایق» بلکه فقط «إذا سأله عبدٌ» اگر عبودیّت محقق شد قطعاً اگر سؤال کند پاسخ سؤالش را مىگیرد و به آرزویش مىرسد. امام علیه السلام در این فراز ازدعا مىفرمایند اگر کسى یک قدم به سمت خداوند بردارد او این شخص را در آغوش مىگیرد و اگر گناه کار باشد خداوند گناهانش را مىپوشاند و آبرویش را حفظ مىکند و هنگامى که به او توکّل کند خداوند تنهایش نمىگذارد. خداوند متعال مىفرماید:
«وَمَنیَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»(1)
هر کس به خداوند توکّل نماید، کفایت امرش رامىکند.
معناى عبودیّت
در این دعا امام علیه السلام بر مفهوم عبودیّت تأکید دارند و تمام مفاهیمى را که طرح مىنمایند بر اساس معناى عبودیّت است لذا به توضیح معنا و مفهوم عبودیّت در روایات اهل بیت علیهم السلام مىپردازیم.
در روایت معروف عنوان بصرى که اغلب محدّثین نقل کردهاند مرحوم مجلسىرحمه الله سبط طبرسى در مشکاة الانوار نقل مىنماید. عنوان بصرى ظاهراً شاگرد مالک بوده لذا حضرت او را به حضور نمىپذیرفته است. او نیز به خداوند متوسل شده و از خدا مىخواهد که دل حضرت با او نرم شود (ظاهراً عدم پذیرش از طرف امام علیه السلام براى تأدیب او صورت گرفته است) به هر حال به محضر امام علیه السلام رسید. حضرت فرمودند:چه مىخواهى؟ عرض کرد مىخواهم مطلبى بیاموزم. حضرت فرمودند: «لیس العلمبکثرة التعلیم والتعلّم، انّما العلم نورٌ یقذفه اللَّه فی
قلب من یشاء» اینها مقدّمه بود تا اینکه به او فرمودند: تو اگر مىخواهى علم بیاموزى باید عبد بشوى.
عنوان بصرى عرض کرد: حقیقت عبودیّت چیست؟ حضرت فرمودند:
«حقیقةالعبودیة ثلاثة اشیاء»
«أن لا یرى العبد لنفسه فی ما خوّله اللَّه ملکاً لأن العبید لایکون لهم ملک یرون المال مال اللَّه یضعونه حیث امرهم اللَّه به»(2)
امام علیه السلام در این روایت نسبتاً طولانى به ذکر مراتب عبودیّت مىپردازند. امام علیه السلام مىفرمایند: حقیقت عبودیّت سه چیز است. اوّل آنکه عبد آنچه را که خداوند به او عنایت نموده است،ملک تام خود نداند زیرا بندگان مالک چیزى نمىشوند و وقتى آنچه خدا به انسان عطا نموده است را ملک خداوند دانست، آنرا در جایى هزینه مىکند که خداوند به او دستور داده است. در واقع امام علیه السلام در این قسمت این نکته را روشن مىسازند که انسانى که مىخواهد عبد و بنده خدا باشد و به مرتبه? عبودیّت نایل آید، نباید احساس مالکیّت مطلق نسبت به آنچه خدا مالک اصلى آن است و به طور امانت چند روز دنیا در اختیار او است داشته باشد. خداوند خانه ماشین و... به ما عنایت نموده،نباید آنچه او در اختیار ما قرار داده است را ملک مطلق خود بدانیم. به عبارت دیگر امام علیه السلام مىفرمایند عبد باید امانتدار و صندوقدار مولى باشد.
واقعاً اگر شما امانتدار و صندوق دار شوید و کسى مالى را در اختیار شما بگذارد و بعد هم حواله کند که اینگونه مصرف کن، اگر بخل کنیم تخلفکردهایم و امین و امانتدار مناسبى نبودایم و لذا اگر خدا به ما امر کرده، زکات و خمسمال را بدهیم و یا انفاق کنیم، اگر خدا به ما فرموده ایثار کنیم -ایثار مرتبه? اخص از همه است یعنى خودت هم اگر کم دارى دیگرى را ترجیح بده- در پى بیان اعمالى است که محبوب خدا است و در واقع دستور داده تا از مالى که خود او بطور امانت در اختیار ما قرار داده است هزینه کنیم. خدا دوست دارد اگر سائلى آمد و دست دراز کرد او را دست خالى رد نکنیم. این یک وصف مطلوبى است که خدا براى مسلمین صدر اسلام ذکر مىکند که خود نداشتند و در تنگنا بودند، اما برادران خود را بر خود مقدم مىداشتند و خداوند این رفتار را بعنوان یک امتیاز براى مسلمانان ذکر مىکند.
امام علیه السلام دوّمین مرتبه عبودیّت را اینگونه بیان مىکنند که «و لا یدبّر العبدلنفسه تدبیراً» گام دوّم در طى مراتب عبودیّت این است که براى خود تدبیرى ندارد مگر آنچه را که رضاى الهى است. این پله با پله اوّل خیلى فاصله دارد و خیلى بالاست. معناى اینکه عبد هیچ تدبیرى براى خود نمىکند چیست؟ یعنى در مقام رضاى مطلق باشد آنچه خدا مىپسندد همان مطلوب است اگر بلا، بیمارى یا مصیبتى بر او وارد شود این را از باب اینکه همه از جانب اوست دوستدارد.
نقل شده: یکى از اوتاد را در خواب دیدند گفتند اوضاعت چگونه است؟گفت: اوضاعم خوب است ولى از این خوبتر هم مىشد، پشیمانم. گفتند: چرا؟ گفت:خدا بلاهایى در زمان حیات مىفرستاد و من با دعا و توسّل این بلاها را دفع مىکردم ولى الآن مىفهمم اگر تحمّل کرده بودم مرتبهام خیلى بالاتر بود.
این مرتبه، مرتبه? راضى بودن به رضاى الهى است که بنده آنچه که خدا براى او مقدّر نموده و اراده کرده را مىپسندد این مرتبه، رضاى مطلق است و این را در روز عاشورا به وضوح مىتوان دید امام حسین علیه السلام هنگامى که تنها مانده بود تمام یاران را از دست داده و در حال شهادت بود صورت بر خاک گذارده فرموند: «الهى رضاًبرضائک تسلیماً لأمرک لا معبود سواک» امام علیه السلام نمىفرمایند: «لا ربّ سواک یا لااله سواک» در واقع امام علیه السلام مىفرمایند: من عبد مطلق ام و تو معبود مطلق و اقتضاى عبودیّت این است که بگوید «رضاً برضائک» یعنى کسى در مقابل معبود مطلق عبد گردید در این مرتبه راضى است به رضاى الهى که در رفتار امام حسین علیه السلام در روز عاشورا کاملاً این عبودیّت و رضایتمندى متجلّى است.
مرتبه? سوم و گام سوم در عبودیّت به تعبیر امام صادق علیه السلام در ادامه? روایت این است که «و جملة اشتغاله فی ما أمره اللَّه تعالى به و نهاهُ عنه» امام علیه السلاممىفرمایند در مرتبه? سوم عبودیّت تمام اشتغال و همّ و غمّ عبد آن است که خود را مشغول اطاعت و امتثال اوامر و نواهى الهى نماید. اگر بنده مىخوابد یا در حال استراحت است و یا به سایر اشتغالات جسمى مشغول است به حکم اینکه امرخداست عمل مىکند و از آنچه خدا فرموده پرهیز مىکند. تمام لحظات عمرش صرف در اتیان اوامر الهى و پرهیز از محرمات خداست.
امام علیه السلام در توضیح این سه پله، که دخل تام در عبودّیت دارند بیان خاصى دادند که طى آن به تکمیل و توضیح و تعلیل سه مرحله? یاد شده مىپردازند. «فإذا لم یرى العبد لنفسه فیما خولّه اللَّه تعالى ملکاً هان علیه الإنفاق فی ما أمره اللَّه تعالى أن ینفق فیه» اگر در مرحله? اوّل عبد آنچه را در اختیار دارد ملک تام و تمام خود نداند بلکه آنرا امانت الهى بداند آنگاه انفاق و بخشش آن در راه رضاى خدا براى او آسان و سهل مىگردد. در واقع در این قسمت امام علیه السلام نتیجه و حاصل التزامات اوّلیه را بیان مىفرمایند «وإذا فوّض العبد تدبیر نفسه على مدبّره هان علیه مصائب الدنیا» دراین مرحله عبد اگر تمام تدبیر امور خود را به خداوند واگذار کرد آنگاه تحمّل مصائب دنیا که بر او وارد شده است، آسان مىگردد.
اگر کسى گفت خدایا من راضى به رضاى تو هستم و هر چه تو دوست دارى همان محبوب من است، آنگاه تحمّل تمام سختىها لذّت بخش مىگردد. اگر تو دوست دارى من مریض باشم من هم دوست دارم مانند حضرت ایّوب علیه السلام.
اگر به این مرتبه رسید همه? مصیبتهاى دنیا برایش سهل مىشود. خدایا تو دوست دارى من در زندگى دچار مشکلات اقتصادى باشم، من این فقرى را که تو برمن پسندیدهاى مىپسندم. رسیدن به این مراتب کار مشکلى است. ولى ما در حال بیان حقیقت عبودیّت هستیم.
حاصل سومین مرحله این است که «إذا اشتغل العبد بما أمره اللَّه تعالى و نهاه لایتفرّغ منها إلى المراء والمباهات مع الناس» اگر اوقات خود را اینگونه تنظیم نمود که تمام لحظات و آنات عمرش یا صرف اطاعت باشد و یا در مقام تورّع و پرهیز از منهیّات الهى، آنگاه دیگر وقت اینکه دنبال فخر فروشى وکبر و مباهات نسبت به سایر بندگان خدا باشد را نخواهد داشت. زیرا همه? اینها ممنوع است و فرض این است که او اوقاتش را به گونهایى تنظیم کرده است که یا اتیان واجبات یا پرهیز از محرمات کند پس دیگر مراء و مجادله با مردم، لباس پوشیدن، خانه خریدن، وسیله فراهم کردن براى فخر فروختن بى معنا خواهد بود چون سقوط ازمرحله عبودیّت است «فإذا اکرم اللَّه العبد بهذه الثلاث هان علیه الدنیا وابلیسوالخلق» اگر واقعاً این سه پله را طى کرد و این سه موهبت که تحصیل آن بسیارسخت مىباشد به انسان عطا شد، آنگاه دنیا براى او کوچک و بى ارزش مىشود شیطان دیگر حریف این
آدم نمىشود. کسى که هر چه رضاى الهى است رضاى اوست، کسى که همه? آنچه که دارد را از آن خدا مىداند و کسى که تمام آناتش صرف اطاعت خدا و تورّع از محرمات است؛ شیطان از کدام راه مىخواهد وارد شود.شیطان ذلیل مىشود خلق خدا هم پیشش قیمتى ندارد مگر از باب ارتباط با خدا.
«ولا یطلب الدنیا تکاثراً وتفاخراً» کسى که به مرحله? عبودیّت رسیده است اهل دنیا طلبى و زیاده خواهى و زراندوزى و فخر فروشى با دنیا نیست اگر دنیا مىخواهد به اندازه? نیاز و آنقدر که زندگى عزّت مندانه داشته باشد، مىخواهد. از زرق و برق دنیا براى به دست آوردن عزّت ظاهرى دنیا استفاده نمىکند. امام صادق علیه السلام مىفرمایند:
«من أراد عزّاً بلا عشیره وغناً بلا مال وهیبةً بلاسلطان فلیخرج من ذل معصیة اللَّه إلی عزّ طاعته»(3)
هر کس بدون قوم و قبیله عزّت مىخواهد، بى نیازى مىخواهد بدون مال و ثروت و هیبت مىخواهد بدون قدرت و غلبه باید از ذلّت معصیت خداوند خارج و به عزّت طاعت الهى وارد شود. اگر عزّت هم مىخواهد با طاعت الهى است نه با جمع آورى مال و ثروت و مقامات موهوم. مقاماتى که خیالى است رئیس کجا شدن، مسئول فلان قسمت شدن اینها تو هّمات وتخیّلات است.
«ولا یطلب عند الناس عزّاً و علوّاً ولا یدع ایامه باطلاً»(4)
لحظهاى از لحظات عمرش را به بطالت نمىگذارند حتّى اگر به تفریح مشغول است از ذکر خدا غافل نمىباشد و سعى او بر این است که از خلاف شرع در هر حال پرهیز کند.
«هذا أول درجة المتقین»
«قَالَ اللَّهُ تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»(5)
امام علیه السلام طى این سه مرحله، عبودیّت را او?لیندرجه? متقین مىدانند و بعد از آن به قول خداوند استشهاد مىکنند که مىفرماید: اینسراى آخرت را تنها براى کسانى قرار مىدهیم که اراده برترى جویى در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک براى پرهیز کاران است. بنابر این براى رسیدن به اوّلین مرحله متقین بایداز
خوانهاى عبودیّت گذشت. آنچه ارزشمند است و در سراى آخرت مفید فایده،تقوى الهى است. آنچه که آنسوى عالم باعث مالکیّت سعادت ابدى مىگردد اصل و اساس آن عبودیّت است. طبعاً از آنچه بیان شد استفاده مىشود که براى عبودیّت باید سرزمین دل آماده باشد و آنچه خریدنى و پر بها است دلى است که از پاکى لیاقت این عطیه الهى را پیدا کرده است.
در پایان سخن جهت روشنتر شدن مرتبه عبودیّت به ذکر یک روایت و مقایسه مقام نبوّت و رسالت با عبودیّت مىپردازیم پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «ان اللَّه بعث الیّ ملکاً من الملائکة و معه جبرئیل» فقال: ان اللَّه یخیرک بینأن تکون عبداً نبیاً، وبین أن تکون ملکاً فالتفت رسول اللَّه صلى الله علیه وآله وسلم، إلى جبرئیلکالمستشیر؟ فأشار بیده أن تواضع فقال رسول اللَّه صلى الله علیه وآله وسلم:
«لا، بل أکون عبداًنبیاً»(6)
رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم طبق این روایت، عبودیّت را انتخاب نمود. عبودیّت مقام و درجهایى است که از نبوّت و رسالت بالاتر است زیرا عبودیّت رابطه ایى است بین انسان و خداوند و نبوّت رابطه نبى و خداوند است و رسالت رابطه پیامبر و نبى و خدا با امّت است.
و شاهد قرآنى که بتوان بر آن اقامه نمود این است که خداوند مىفرماید:
«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»(7).
پاک و منزه است خدایى که بندهاش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجدالاقصى برد.
یعنى معراج که تجلى یکى از کمالات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود به خاطر رسیدن او به اعلىدرجه عبودیّت بود زیرا خداوند نفرمود أسرى بنبیّه یا رسوله، بلکه عبودیّت را علّت معراج ذکر کرده است.
«والسّلام علیکم ورحمة اللَّه وبرکاته»
الحمد للَّه ربّ العالمین و صلّى اللَّه على سیّدنا محمّد و آله الطاهرین و لعنة اللَّه على أعدائهم أجمعین.
مناجات چهارم از مناجاتهاى پانزده گانه امام سجاد علیه السلام مناجات الراجیننام دارد. در توضیح عبارات قبلى اشاره شد که خوف و رجاء مانند دو بال براى پرواز به سوى کمال الهى است. به همین خاطر امام بلافاصله بعد از مناجات الخائفین،مناجات الراجین را آغاز مىنمایند.
«یا من إذا سَئلهُ عبدٌ أعطاه و إذا أمَّلَ ما عِنده بَلَّغه مُناه و إذا أقبَلَ عَلَیه قَرَّبَه و أدناه و إذا جاهَرهُ بالعصیان سَتَر على ذَنْبِه و غَطّاهو إذا توکّل علیه أحسَبَه و کَفاهُ».
همانگونه که در مناجات الخائفین بحث را با توضیح متعلّق خوف آغاز کردیم در این مناجات هم ابتدا به روشن ساختن متعلّق رجاء مىپردازیم.
متعلّق امید که در عبارات دعا به تناوب تکرار گردیده است؛ چیست؟خداوند مىفرماید:
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً»(1).
مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سر مشق نیکویى بود براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند.
«فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»(2).
پس هر کس به لقاى پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد، و هیچ کسى را در عبادت پروردگارش شریک نکند.
از دو آیه? فوق چنین استفاده مىشود که اساسىترین ثمره? امید عمل صالح است و از طرف دیگر عمل صالح است که انسان را به نقطه? مطلوب مىرساند. به عبارت دیگر متعلّق رجاء و امید لقاء الهى است و لقاء الهى مرهون عمل صالح مىباشد.
در آیات دیگر مشخصات انسانهاى نا امید ذکر شده است. خداوند مىفرماید:
«إَنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَ رَضُواْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ»(3).
آنان که به ملاقات ما و روز رستاخیز امیدوار نیستند و به زندگى دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند و آنان که از آیات ما غافلند جایگاهشان آتش است.
همانگونه که بنده? امیدوار در طلب لقا الهى و عمل صالح است بنده? ناامید در آیات و روایات به عنوان کسى که فقط طالب دنیا است و تکیه گاهى جزء دنیا ودنیاطلبى ندارد، معرفى گردیدهاند. بنده ناامید چون امیدی جز به دنیا ندارد؛ لذا نمىتواند عمل صالح داشته باشد، و نهایتاً از آیات الهى غافل مىماند.
آثار امید و رجاء
اولین ثمره? رجا و امید این است که امیدوار را بر مىانگیزد و او را به تحرّک وامىدارد. امیدوار همواره براى تلاش، کار و قبول زحمت انگیزه دارد. امید در انسان مانند موتور محرّک مانع ایستایى، خمودگى و افسردگى مىگردد. امیدوار در تلاش وتکاپو براى به دست آوردن متعلّق امید است. بنابر این مهمترین اثر امید تلاش است بگونه ایى که این دو مفهوم لازم و ملزوم هم هستند. اگر فعّالیّت نباشد، امید داشتن دروغ و بى معنى است و فعالیّت بدون امید غیر ممکن است. در این خصوص روایت جالبى از امام صادق علیه السلام منقول است.
«قال: قُلت لأبی عبداللَّه علیه السلام اِنَّ قوماً من موالیک یُلمّون بالمعاصی و یقولون نرجو. فقال علیه السلام: کذبوا، لیسوا لنا بموال اولئک قوم ترجّحتبهم الأمانیُّ، من رجا شیئاً عمل له و من خاف من شیء هرب منه»(4).
شخصى به امام علیه السلام عرض مىکند: عدّهایى از دوستان و پیروان شما مرتکب گناه و معصیت الهى مىشوند و مىگویند ما امیدوار هستیم. امام علیه السلام در پاسخ مىفرمایند: اینان دروغ مىگویند و از پیروان ما نمىباشند. اینان گروهى هستند که آرزوها بر آنان غلبه کرده است. هر کس به چیزى امید داشته باشد براى به دست آوردن آن تلاش مىکند، و هر کس از چیزى ترس داشته باشد، باید در عمل از آن گریزان باشد.
امام علیه السلام در این روایت به روشنى حاصل و نتیجه? امیدوارى را این گونه بیان مىفرمایند: امیدوار واقعى کسى است که امید در رفتار و اعمال او خود را نشان دهد و باعث تعالى و کمال وى گردد. یعنى امید در او داعى ایجاد کند که به سمت متعلّق امید حرکت کند و براى تحصیل آن تلاش نماید.
بنابر این اصل و اساس امید بازگشت به ذات اقدس الهى دارد و بندگان راجى، در واقع به رحمت الهى امیدوارند و مرتبه? نهایى و کمالِ امید، امید به لقاءالهى است. اساس مطلب این است که تلاش ما باید در جهت رسیدن به فضل و رحمت الهى باشد.
تفاوت اصلى در این است که تلاش و تحمل سختى راه، براى رسیدن به هدف، معمولاً با تعب، مشقت و درد و رنج همراه است؛ اما امیدوار واقعى این سختى راه را حس نمىکند. در واقع تمام این سختىها براى او شیرین و لذّت بخش مىگردد و این از دیگر ثمرات امید است. یعنى امید، تحولى در انسان ایجاد مىکند که طىّ طریق و تحمّل درد و رنج براى رسیدن به هدف را براى انسان لذّت بخش مىکند. تلاشِ انسانِ امیدوار خستگى به همراه ندارد؛ زیرا از لحظه لحظه آن لذّت مىبرد. وقتى انسان به دنبال محبوبى است و منزل محبوب دور و راه سخت و پرمشقّت است، انسان عاشق از طى طریق خسته نمىشود و چون به امید وصال محبوب است از تمام رنجهاى راه لذّت مىبرد و این مشقّت راه براى او شیرین و دلنشین است.
نقطه کمال براى امیدواران این است که رنج عبادت بر آنها شیرین است رنجشب بیدارى و تعب نخوابیدن بر آنها هموار است؛ نه تنها هموار بلکه شیرین،دلنشین و دوست داشتنى است کسى که به دنبال نقطه امیدش حرکت مىکند، از بیدارى شب و روزه دارى طولانى روزهاى تابستان، بیدارى شبهاى طولانى زمستان نه تنها خسته نمىشود بلکه لذّت مىبرد. البته این تلاش، بذل مال هم مىخواهد. خداوند مىفرماید:
«وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ»(5).
کسانى که از آنچه به آنان روزى دادهایم پنهان و آشکار انفاق مىکنند، تجارتى بىزیان و خالى از کساد را امید دارند.
این تجارت و داد و ستد با خداوند است. او از بنده مىخواهد تا مخفیانه انفاق نماید تا به رحمت و لقاء الهى دسترسى پیدا کند. کسى که کالاى گران قیمت را بهبهاى نازلى مىخرد، آیا احساس خسارت مىکند؟ او بعد از تحویل گرفتن متاع احساس لذت و شیرنى مىکند و نمىگوید پول از کفم رفت و چیزى بدست نیاوردم.امام امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرماید:
«صبروا أیّاماً قصیرة أعقبتهم راحة طویلة،تجارةٌ مُربحة یَسَّرَها لهم ربّهم»(6)
کسانى که با پروردگار معامله مىکنند و این ایام کوتاه عمر را بذل مىکند مشقّت را تحمل مىکنند و صبر پیشه مىکند و در مقابل یک راحت و سعادت ابدى را
بدست مىآورند. سعادت ابدى با بذل یک امر موقت یک تجارت شیرین است. در این معامله اگر بذل ثروت و مال، وقت، آرامش و آسایش و حتى اگر بذل جان نیاز باشد؛ شیرین است.
با توجّه به اینکه در آستانه? ایّام با فضیلت عرفه مىباشیم به جاست چندجملهایى در این خصوص عرض نمائیم این روایت را مرحوم محدث قمى در مفاتیح نقل کرده است.
«سمعَ علی بن الحسین علیه السلام یوم عرفة سائلاً یسألُ الناسَ فقال له:ویحک أغیر اللَّه تسأل فی هذا الیوم إنَّه یُرجى لما فی بطون الحبالی فی هذا الیوم أن یکون سعیداً»(7).
امام سجاد علیه السلام روز عرفه سائلى را دیدند. که در حال تکدّى و سوال از مردماست. امام علیه السلام به او فرمودند: واى بر تو! آیا در چنین روزى از غیر خدا تقاضامى نمایى، در حالى که در این روز براى جنین در شکم مادر امید سعادتمندى مىرود.
کسانى که اهل عبادت و راز و نیاز مداوم هستند و همواره به فضل و رحمت الهى امید دارند و به درجهایى از معرفت نائل آمدهاند که هر لحظه خود را در محضر الهى مىدانند و کمتر لحظه ایى را در غفلت به سر مىبرند، توجّه این افراد و لطفالهى به اینگونه اشخاص نیازمند روز عرفه و غیر عرفه نمىباشد. اما علیرغم آن بعضى از روزها و شبها گویى دعوت خاصّى از طرف محبوب و ذات اقدس الهى رسیده است، این دعوت خاص اصولاً داراى رحمت خاصّى نیز هست. لذا براى درک فضیلت این ایّام و بهرمندى از این دعوت ویژه بسیار سفارش شده است. این دعوت فراگیر و همگانى است خداوند تعالى همه را از پیر و جوان، زن و مرد، بزرگ و کوچک همه را به خوان کرم خود فرا خوانده است. کسانى که توفیق ندارند در صحراى عرفات مشغول عبادت باشند مىتوانند به دیگر مکانهاى متبرّک بروند و توفیق حضور درآنجا را درک نمایند. امام صادق علیه السلام مىفرمایند:
«أن اللَّه یوم عرفة ینظر إلى زوّار قبر الحسین علیه السلام فیغفر لهم ذنوبهم و یقضى لهم حوائجهم قبل أن ینظر إلى أهل الموقف بعرفة»؛
خداوند تبارک وتعالى روز عرفه قبل از توجّه و نگاه به حجّاج حاضر در عرفات به زائران قبر امام حسین علیه السلام توجّه نموده و گناهانشان را مىآمرزد و حوائجشان را بر آورده مىسازد.
غفلت، آفت امیدوارى
متعلّق امید در این دعا را روشن نمودیم و گفتیم که امیدوار بدون تلاش راه به جایى نمىبرد، همچنین تلاشى که ظاهرى سخت دارد در نظر امیدوار جز شیرینى نمىباشد. امّا آفتى که انسان امیدوار و راجى باید به آن توجّه کند غفلت است. راهى که پیش روى داریم راهى است طولانى، این راه نیازمند معلّم و هادى مىباشد. اگرکسى به نشانهها و تابلوهاى راهنما در مسیر توجّه نکند، گمراه مىگردد. به عبارت دیگر امیدوار نمىتواند غافل باشد، بلکه باید با کمک معارف الهى نقطه? امید را در نظر بگیرد و تلاش نماید تا به مقصد برسد. آیه هفت سوره یونس به روشنى این نکته را بیان مىکند،
«إَنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ»(8).
آنان که به روز رستاخیز و ملاقات امیدوار نمىباشند و به زندگى دنیا خشنودشدند و بر آن تکیه کردند و آنها از آیات ما غافلند.
سؤال و اعطاء
امام سجاد علیه السلام مناجات الراجین را با این جمله آغاز مىنمایند: «یا من إذاسئله عبدٌ أعطاه» اى کسى که اگر بندهایى از تو تقاضا نماید به او پاسخ مىدهی(امام علیه السلام بین دو مفهوم سؤال و اعطاء رابطه? مستقیم برقرار نموده است. به عبارت دیگر امام مىفرمایند: رحمت الهى بگونهایى است که به محض تحقّق سوال، اعطاء قطعى است. در دعاى ابو حمزه مىخوانیم «ولیس من صفاتک أن تأمر بالسؤال وتمنع العطیّة» خداوند! از صفات تو این نیست که، بندگان را به تقاضا نمودن امرنمایى و از طرف دیگر در مقابل این سوال و اظهار حاجت، بخل نموده و پاسخ بنده را ندهى. نمىشود ما را به گدایى امر نموده باشى امّا به گداى در خانه خود عطا ننمایى.خود در قرآن فرمودى:
«وَأَمَّا السَّائِلَ فَلاَ تَنْهَرْ»(9).
سوال کننده را از خود مران.
خدا اجلّ، ارفع و اعظم از آن است که کسى از او گدایى کند و او رد نماید. در این ایّام که فصل دعا و گدایى درب خانه? خداست باید توجّه داشته باشیم که نزد کسى در حال سوال هستیم که مالک تمام خزائن است او ربّ العالمین و مالک الملوک است. هر چه اعمّ از مادّى و معنوى از او بخواهیم دریغ نمىنماید اما باید توجّه داشته باشیم که سوال محقّق گردد، تا ارتباط مورد نظر فراهم گردد.
حال این سوال مطرح مىگردد که علیرغم این همه سوال و دعا، چرا استجابت و اعطاء نمىباشد؟ پاسخ در عدم تحقّق سوال و دعا است. یعنى دعا درست نبوده خواندن و نحوه? سؤال غلط بوده است. لذا باید بیاموزیم که از خدا چه حوائجى را طلب کنیم. اگر دنیا، قدرت و ثروت از خدا بخواهیم مىدهد، زیرا این مسائل براى خدا ارزشمند نیست. براى نمونه خداوند به قارون ثروت فراوان عطا نمود و قدرت را هم به فرعون که «أبغض خلق اللَّه» بود عنایت نمود. امّا آیا مقام قرب و صفا و مقام تنزّه و پاکیزگى روح را هم عنایت نمود؟ اگر کسى به مقام قرب و تنزّه رسید دیگر هرگز دنیا را از خداوند نمىخواهد. در آن هنگام عبد و اصل جز رضاى خالق چیزى مطالبه نمىکند. انبیاء و اولیاء الهى هیچکدام دنیا و متعلّقات آن را ازخداوند نخواستند.
در مجموعه? انبیاء (علیهم السلام) فقط سلیمان از خداوند دنیا طلب نمود. خداوند در قرآنکریم کریم مىفرماید:
«قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکاً لاَّ یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ»(10).
گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچکس نباشد، که تو بسیار بخشندهایى.
علّت اینکه حضرت سلیمان از خداوند دنیا و ملک منحصر به فرد خواسته است براى ما روشن نیست. امّا در روایات ذکر شده است که ایشان آخرین پیامبرىاست که وارد بهشت مىگردد، چرا که دنیا پاسخگویى و مشکلات به همراه دارد. من از این فرصت مىخواهم استفاده کنم و نکته ایى را به عزیزان تذکّر دهم. ما و شما راهى را انتخاب کردهایم، نکند مشاکل دنیوى، زر و زیورهاى دنیا، سختىهاى دنیا و فریب کارىهاى دنیا ما را منحرف کنند. خیلىها در همین عصر ما، حضور داشتند که آنها را در محافل دینى و در محافل علمى مىدیدیم که اهل مباحثه و مذاکره? علمى هم بودند اما لباس روحانیّت نداشتند. اینان در حوزه درس خواندهاند و حتّى گاهى به
مرتبه? اجتهاد هم رسیدهاند. امّا به خاطر مضایق دنیوى به سفره? بقیّةاللَّه علیه السلام پشت کرده و رفتهاند. نکند مضایق و مشاکل دنیوى ما را چنان جلب خود کند که گاهى سؤالمان از خدا مطالب بى ارزش باشد و اگر هم جواب درستى نگرفتیم العیاذ باللَّه به این سفره پشت کنیم. سفره? با برکتى که همه? نعمتهاى الهى در آن وجود دارد و خیر آن در همین اقلّ قلیل است. من بالعیان مىبینم بعضى از تفکّرات و چهرهها را که به خاطر مطامع دنیوى حوزه و درس و بحث را رها کردهاند و بهسمتهاى دیگرى رفتهاند.
خداوند همه ما را از مزالّ اقدام محافظت کند.
محبت
در نهاد هر انسانی یک انسان معنوی و روحانی نیز وجود دارد که باید آن انسان روحانی تقویت و تربیت گردد.
اگر آن موجود روحانی به حد رشد کافی برسد می توان گفت که انسان به حد استقلال رسیده و از والدین خود بی نیاز است.
پس والدین و مربیان محترم همان طور که در اندیش? جسم کودکان هستند، باید به فکر پرورش و رشد آن موجود روحانی کودکان نیز باشند،
گاهی ممکن است جسم کودکان بسیار مناسب و قوی باشد اما آن موجود روحانی و معنوی او ضعیف و لاغر باشد و عکس این قضیه نیز امکان دارد و آن این است که ممکن است جسم کودکان ضعیف و نحیف باشد اما از نظر معنوی، قوی و پر توان باشند.
بدن انسان مثل پوست بادام و روحی? او مانند مغز بادام است، در مراقبت و تربیت کودکان باید به فکر هم دو بود.
و شما می دانید که مغذ بادام مهمتر از پوست آن است، برای این که پوست برای مراقبت از مغز است، مثلاً کسی که به شهادت رسیده است اگر چه جسم و ظاهر او وجود ندارد، اما مقام معنوی و روحانی او تا ابد جاودانه است. قرآن کریم نیز به «مغز» تعبیر می کند چنانچه مکرر می فرماید: «یا اولی الالباب؛ یعنی ای صاحبان مغز و این کسانی که لُبّی و مغزی و هسته ای دارید». البته منظور از «مغز» معنای ظاهری آن یعنی «مُخ» نیست بلکه منظور قرآن کریم، آن جوهر درونی انسان است که باید تقویت گردد.
کودکان، همان طور که احتیاج به ویتامین، نور، هوای آزاد، بهداشت و امثال اینها دارند و اگر این مسایل، مراعات نشود. رنجور و پژمرده می شود، آن موجود روحانی که در نهاد، هر کودکی وجود دارد، آن هم به ویتامین نیاز دارد و یکی از ویتامینهای مؤثر و بسیار مهم، «وینامین محبت» است.
برخی از والدین از هر نظر به فرزندانشان می رسند از قبیل: خوراک، پوشاک، مسکن خوب و غیره اما از محبت کردن به کودکان غفلت و یا دریغ می ورزند و همین امر موجب می شود که کودکان پژمرده شوند.
حتماً توجه کرده اید گاهی اوقات برخی از کودکان در ظاهر، هیچ مشکلی ندارند اما همیشه رنجور و پژمرده هستند و گویی از چیزی رنج می برند، وقتی در کارشان دقیق می شوید و فحص و تفحص می کنید معلوم می شود که این کودکان از کمبود محبت در فشار روحی سختی قرار دارند و همین عدم محبت، آنان را رنج می دهد.
عدم محبت برای کودکان مانند عدم آب برای انسان تشنه است، همان طور که انسان تشنه به خود می پیچد و سخت عذاب می کشد، کودکانی که از نعمت محبّت محروم هستند مانند همان شخص تشنه هستند.
انسان تشنه اگر آبی بیابد ولو آن آب در دست دشمن باشد، آن را طلب می کند تا خود را از عذاب تشنگی و عطش، نجات دهد.
کودکان نیز همین طور هستند یعنی اگر شما والدین و مربیان محترم به آنان محبت نکنید، آنان از هر کس که محبت ببینند جذب او می شوند ولو آن کس دشمن آنان باشد، لذا کسانی که منحرف هستند، وقتی می خواهند کوکی را فریب داده و منحرف کنند، از راه محبت وارد می شوند؛ برای این که می دانند محبت مانند آب زلال و گوارا برای انسان است که از عطش در رنج و عذاب است، طبعاً کودکان نیز تحت تأثیر محبت قرار می گیرند ولو این محبت، دامی برای آنان باشد.
کودکان از هر کس که محبت ببینند، همیشه سراغ او می روند مانند انسان تشنه ای که هر کجا آب ببیند، همیشه سراغ همانجا می رود.
برخی از مادران از کودکان خود شِکوه می کنند که ما این همه برای ایشان زحمت کشیدیم و برای سلامتی و آسایش آنان، خود را به رنج افکندیم، اما اکنون نسبت به ما چندان مهر نمی ورزند و به سراغ دیگران می روند!
در پاسخ این مادران باید گفت شِکوه و گِله های شما بجاست اما شما از یک نکت? بسیار مهم غفلت کرده اید و آن این است که همه گونه وسایل و اسباب رفاه و آسایش کودکان خود را فراهم کردید اما آنان را از محبت سیراب نکرده و از این امر مهم غفلت کردید و اکنون کودکان شما به سراغ کسانی می روند که از آنان محبت دیده و می بینند.
طبیعت کودکان چنین است که هر کس به آنان لبخند بزند و یا نوازش کند و به نوعی دوستی خود را ابراز کند، کودکان مجذوب او می شوند و این بسیار خطرناک است؛ برای این که شیطان رجیم نیز از همین حیل? موفق، کاملاً استفاده می کند و کودکان را به فساد و تباهی می کشاند.
شیطان وقتی بخواهد کسی را منحرف کند نخست از نقطه ضعف او استفاده می کند.
برخی از جوانان ما که فریب گروهکها را خوردند و از والدین و فامیل و همه چیز خود بریدند و جذب منافقین شدند، عاملی اصل انحراف آنان، عدم توجه والدین بود؛ برای این که از مراقبت و حفاظت جوانان خود غفلت کردند و آنان را به حال خود رها کردند، در نتیجه فریب عناصر فاسد را خوردند و دنیا و آخرت خود را به تباهی کشیدند.
حسن ظن به خداوند
حسن ظن به خداوند متعال داشتن به انسان رشد و بالندگل می بخشد و بسیاری از صفات منفی را از انسان دور می سازد. در این رابطه مولای متقیان علی علیه السلام سخن بسیار جالت و قابل توجهی دارد، می فرماید:
« ان البخل و الجبن و الحرص غرائز شتی یجمعها سوء الظن بالله».
« بخل و ترس و حرص، اینها غرایز مختلفی هستند که جمع می کند این غرایز را سوء ظن داشتن به خداوند.»
این سخن علی علیه السلام بسیار قابل استفاده و مورد توجه است.
انسانی که مؤمن بوده و به خداوند حسن ظن داشته باشد، احتیاجی به بخل، ترس و حرص ندارد؛ برای این که انسان مؤمن، به لطف وکرم خداوند اعتقاد دارد، لذا از بخشش و اطعام و احسان خوفی ندارد. اما انسان بخیل و بدگمان به خداوند، از احسان و اطعام، خوف دارد و از این می ترسد که اگر احسان کند، تهی دست و فقیر گردد لذا سخت در حفظ اموال خود سعی می کند.
و همچنین انسان توسو اگر حسن ظن به خداوند داسته باشد هرگز خوف نمی کند؛ چون می داند که خداوند در تمام مراحل زندگی، او را کمک می کند؛ مثلاً رزمندگان دلیر ما که اکنون در جبهه های نبرد مشغول دفاع از حریم مقدس السلام وانقلاب هستند، هرگز خوف به دل راه نمی دهند، برای این که به خداوند حسن ظن دارند و مطمین هستند که پروردگار متعال آنان را تنها نخواهد گذاشت.
این رزمندگان، بخیل نیستند، چرا؟ چون می دانند کسی که با خدا معامله نماید ضرر نمی ند لذا حتی از جان خود در راه خدا می گذرند و به این جان نثاری، افتخار هم می نمایند و همه اینها از برکات حسن ظن به خداوند منّان است.
شهید شدن و جان عزیز خود را در راه خدا نثار کردن، نهایت حسن ظن به خداوند را می رساند، و خوشا به حال شهدا که به خدا معامله کردند و عزت دنیا و آخرت را به دست آوردند.
کسی که جان خود را در راه خدا هدیه می کند، خداوند نیز سعادت دنیا و آخرت را به او مرحمت می کند.
در دنیا نام و یادشان جاودانه است و در آخرت نیز در مقامات بسیار بالا قرار می گیرند. اما کسانی که به عمر طبیعی می میرند، ممکن است در دنیا چند سالی بیشتر زندگی کنند اما بعد از مرگشان به سرعت فراموش می شوند و نام و یادشان از خاطره ها محو می گردد.
امتیاز دیگر شهید این است که روز حسابف بدون حساب وارد بهشت می شود؛ برای این که شهید، هستی خود را فدای راه خداوند کرده است پس دیگر نیازی به سووال و جواب ندارد، اما کسانی که به عمر طبیعی جان می دهند مصداق این آی? شریفه هستند که می فرماید:
« فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرّةٍ خَیراً یَرَهُ وَ مَن یَعمَل مَثقالََ ذَرَةٍ شَرَاً یَرَهُ.« (1)
« پس- در روز حساب و میزان- هر کس به انداز? ذرّه ای کار نیک انجام داده باشد- پاداش و اجر- آن را خواهد دید و هر کس که به انداز? ذرّه ای کار زشت و ناپسند مرتبک شده باشد، او نیز به کیفر اعمال خویش خواهد رسید.»
کسی که به عمر طبیعی بمیرد، به تمام نیکیها و بدیهایش ولو به قدر ذرّه ای باشد، رسیدگی می گردد اما شهید بدون کوچکترین حساب و کتاب، وارد بهشت می شود و از نعمتهای بی پایان پروردگار متعال بهره مند می گردد و این سعادتی است که نصیب هر کس نخواهد شد.
فرزندان شما نیز وقتی که به خداوند خوش بین باشند؛ طبعاً به سوی خیر و نیکی گرایش پیدا می کنند و از صفات منفی و ناپسند گریزان می شوند. انسان خوش بین، تمام نیکیها را از خداوند و همه بدیها را از خویش می داند لذا سعی می کند روز به روز از بدیهای خود بکاهد و بر نیکیهای خویش بیفزاید.
انسان که به خدا حسن ظن داشه باشد، تحمل سختیها و مصایب برایش آسان می شود و از هجوم گرفتاریها و ناملایمات، خوف و هراسی به دل راه نمی دهد. ابا عبدالله الحسین علیه السلام به خداوند حسن ظن داشت لذا تمام آن مصیبتهای جانکاه را تحمل کرد و هرگز اظهار ناراحتی نکرد. وقتی هزاران نامه از سوی مردم کوفه به او رسید؛ حضرت طبق دعوت آنان به سوی کوفه حرکت کرد اما با بی وفایی آن مردم روبرو گردید، با وصف حال از وضع موجود و پیشامدی که رخ نمود، همه را تحمل کرد و فرمود: «خدیا! به تو پناه می برم و به تو توکل می نمایم.» انسان وقتی تمام کارهایش برای خدا باشد، تمام مصیبتها و ناگواریها را تحمل می کند و تنها از او مدد می خواهد.
افراط
به این نکته توجّه داشته و آن را همیشه مورد اهتمام خویش قرار دهید که «افراط» در تشویق، و یا سرزنش کودک، زیان بار است؛
زیرا اگر در «تشویق» کودک افراط شود، وی دیگر از صفات منفی خوود غفلت می ورزد،
که پیامدش جز غرور نباشد.
پس هنگام تشویق، هم? محبّت ها و علاقه های خود را خرج نباید کرد، بل، این عامل سازنده را بایِست کم کم خرج نمود،
تا بیشتر منشأ اثر باشد.
همچنین وقتی از دست فرزند خویش «ناراحت» می شوید، بازهم تمامیَ ناراحتیهای خود را بروز ندهید.
چون «افراط» در اظهار ناراحتی، سبب خواهد شد که «عقل» آن کودک شدیداً آسیب بیند،
و کودک احساس می کند که دیگر قابل اصلاح نمی باشد.
و این اندیشه برای او بسیار خطرساز است.
به هر حال در «تشویق» و «توبیخِ» کودکان، حدّ اعتدال را همیشه در نظر داشته، و از افراط و تفریط عمیقاً پرهیز کنید.