زمینه های مناسب
نکت? دیگری که تذکّر آن را لازم می دانم این است که سعی کنید کم بگویید، و پخته بگویید.
راهنمایی کردن کودکان معنایش این نیست که انسان مرتّب، زبان به امر و نهی کودکان بگشاید، بلکه هر چه می توانید کم صحبت کنید اما پخته و حساب شده باشد،
برای این کار این طور اگر باشد، تأثیرش بیشتر خواهد بود.
"زیاد" گفتن "هنر" نیست،
کم، و خوب، و به موقع گفتن، هنر است.
کلام مثل "تخم" می ماند،
و دیگر آنکه، همان طور که یک زارع و کشاورز وقتی می خواهد تخمی را در زمین بکارد، ابتدا زمین? آن را فراهم می آورد،
از قبیل شخم زدن، شیار کردن و امثال اینها،
و بعد تخم را در این زمین می پاشد،
و دوباره روی شخم را با وسیله ای مخصوص، دانه های پاشیده شده را در میان خاک پنهان می کند، تا پرندگان، این دانه ها را بر نچینند و محصول او را از بین نرود.
بنابراین وقتی انسان می خواهد کسی را نصیحت کند و او را به راه راست راهنمایی نماید، باید ابتدا زمینه را فراهم نماید و الا کلام او بی اثر خواهد بود و از بین می رود و محصولی هم نخواهد داد.
یکی از ایراداتی که کفّار به قرآن می گرفتند این بود که می گفتند چرا قرآن کریم یکدفعه و دفعتاً واحده به صورت یک کتابی که ابتدا و انتهای آن مشخص است بر پیامبر صله الله علیه و آله و سلم نازل نشد، بلکه این مهم، 23 سال طول کشید و تدریجاً و مورد به مورد نازل گردید؟
خداوند متعال همین ایراد کفار را در قرآن مجید مطرح فرموده و می فرماید:
«وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَولا نُزََّلَ عَلَیهِ القُرآنُ جُملَة واحِدَة کَذالِکَ لِنُثَبَّتَ بِه فُوادَکَ وَ رَتلناهُ تَرتیلاَ» (1).
«و کافران گفتند چرا این قرآن- اگر از جانب خداوند است- یکدفعه بر رسول خدا نازل نگردید؟- جاهلان حکمتش را نمی دانند علتش این است که- ما قلب تو را به آن محکم کنیم- لذا- آیات خود را با ترتیبی روشن بر تو فرو فرستادیم».
خداوند با این آیات شریفه، به کافران و جاهلان پاسخ بسیار روشن و محکمی می دهد،
و علت نزول تدریجی قرآن را کاملاً واضح می نماید.
وقتی مؤمنین در شرایطی قرار می گرفتند که عمیقاً منتظر بودند تا از سوی خداوند فرمانی و حکمی صادر شود، خداوند نیز با نزول آیاتی متناسب، مؤمنین را سیراب می نمود.
اگر تمام قرآن یکدفعه نازل می شد از جذابیت و طراوتی که مخصوص قرآن است، خالی می شد،
و چندان برای مردم جلوه نمی نمود.
برخی مواقع برای مسلمانان مسأله ای رخ می نمود و از رسول خدا
حکم آن را پرسش می نمودند و حضرت می فرمود باید منتظر حکم
خداوند باشیم، در همان لحظه و یا مدتی بعد، آن حکم از سوی خداوند متعال نازل می شد و پیامبر اکرم نیز برای مردم ابلاغ می فرمود.
پس، از این آی? شریفه استفاده می کنیم که «نصیحت» و «پند» و «اندرز» نیز باید تدریجی و متناوب و در عین حال کوتاه، مفید، و بموقع، باشد.
مثلاً اگر هنوز فصل امتحانات کودکان و دانش آموزان شما فرا نرسیده و امنتحان نداده اند و نمر? ممتازی به دست نیاورده اند، شما اگر از الاّن این کودک را مورد تشویق قرار دهید، این تشویق بموقع و بجا نیست.
بلکه جای این تشویق هنگامی است که این دانش آموز امتحان خود را به خوبی داده، و نمر? ممتاز و عالی را به دست آورده باشد و سخت محتاج و تشن? تشویق شما باشد، در این موقع تشویق شما بسیار اثر سازنده و مفیدی خواهد داشت.
و خلاصه، تربیت کودکان به مهارت ها و ظرافت های خاصّی محتاج است.
مختصر اما مفید
فرزندان خود را همیشه تحت نظر داشته و از دور و نزدیک مراقبشان باشید.
با آنان به «نیکی» سخن بگویید، و برای ایشان پندهای «مختصر» اما «مفید» داشته باشید.
و ایشان را بسیار نصیحت نباید کرد، که نصیحت مانند نوشتن است کسی که زیاد می نویسد، خطش خوب نمی شود،
آن کس که کم می نویسد و خوب می نویسد، او زود خطّش خوب خواهد شد.
کتابی است به نام «قابوس نامه» خطی که از او بجا مانده است، در نهایت زیبایی است، از او سووال کردند چگونه خط شما این همه زیبا و خوش گردید، در پاسخ گفته بود چون «کم» می نوشتم، اما «خوب» می نوشتم، و هر وقت که حواسم کاملاً جمع بود می نوشتم و هنگامی که هنوز خسته نشده بودم، نوشتن را رها می کردم.
انظباط
این نکته نیزلازم و ضرور می نماید که والدین و مربیان عزیز نباید در آموختن نظم وانضباط، قوانین و سخت گیریهای خشک و خشن به کار گیرند،
که این کار نه تنها خیری در آن نیست بلکه طرف مقابل را گریز پا نیز می نماید.
در تعلیم و تربیت باید راه و رسم خاص آن را پیمود،
یعنی باید به تدریج و اندک اندک کودکان را به رعایت نظم و حفظ انضباظ آشنا نمود.
این امکان ندارد که انسان بتواند در یک روز یا در یک ماه، تمام کودکان را در هم? زمینه ها صاحب نظم و انضباط نماید،
همان طور که انسان با یک روز و یک ماه نمی تواند با سواد بشود به طوری که نسخه ای را بخواند،
به نظم در آوردن یک نوجوان یا جوان نیز همین طور است، و احتیاج به تمرین، آموزش و مراقبت دارد، و در این کار ظرافت و دقیق، باید صبور بود.
به هر حال، غرض این است که هرکسی را باید به انداز? توان و قدرتش، به کار گرفت،
شما انتظار نداشته باشید نوجوان یا جوانان شما به سرعت به انسانهایی بسیار منظم و منضبط تبدیل شود، این کار، نیاز به صرف وقت و دقت کافی دارد.
اگر از فرزندانتان بیشتر از توانشان انتظار داشته باشید، مطمئن باشید که حاصلی به دست نمی آورید و زحمات شما بی ثمر می گردد؛ برای این که در این صورت کودکان شما چون نمی توانند انتظار شما را بر آورده کنند؛ از خود مأیوس می شوند و کم کم زمزم? نمی توانم، کار من نیست، من قدرت و توان این کار را ندارم و... را سر می دهند،
خلاصه می نشینند و مرتب برای خود منفی بافی می کنند و نتیجه آن می شود که نباید.
این نکته مسلّم و از بدیهیات است که فردی که مثلاً ده سال بی نظم بوده و حتی الفبای نظم و انضباط را مراعات نمی کرده، شما نمی توانید یک شبه و یک ماهه او را به شخصی با نظم و صاحب عزمی استوار بسازید،
این، زمان می طلبد، البته با تلاش و مراقبتهای لازم و حتمی.
من برا ی این مطلب مثالی می زنم: شما دیده اید وقتی می خواهند به شیشه ای حالت بدهند و به شکلی دیگر بسازند، لول? شیشه ای را روی چراغ الکلی قرار می دهند تا کم کم این شیشه در اثر حرارت نرم می شود، وقتی که یا حوصل? زیاد این شیشه به قدر کافی نرم گردید، سپس آن را به آرامی به شکل دلخواه خود در می آورند، اما آنان که کمی عجله دارند، همین که قدری لول? شیشه ای روی چراغ قرار گرفت، فوری با فشار بازو می خواهند به شیشه حالت دلخواه خود را بدهند، که در اثر عدم رعایت اصول این کار، نه تنها کاری از پیش نمی برند، بلکه فوری شیشه را می شکنند و زحمت خود را به هدر می دهند، به قول شاعر:
چو در طاس لغزنده افتاد مور رهاننده را چاره باید نه زورحیوانی است به نام «مورچه خوار»،
این حیوان در صحراها بر روی زمین، شکلی مخروطی درست می کند، که رأس این مخروط در زمین است، ودر بالا، دورِ این مخروطی که درست کرده است خاکهایی بسیار نرم می ریزد،
این خاکها به قدری نرم هستند که وقتی مورچه ها بر روی آن راه می روند فوری پایشان می لغزد، و به قسمت رأس مخروط هدایت می شوند، و مورچه خوار آنها را گرفته و می خورد،
لذا به این شکل مخروطی که این حیوان ماهر می سازد، «طاس لغزنده» می گویند.
این مثال را برای این زدم تا بگویم: همان طور که وقتی مورچه ای در این طاس لغزنده افتاد، باید برای نجات خود به فکر چاره باشد نه این که مرتبت تلاش کند که از طاس لغزنده بیرون بیاید، چون هر چه بیشتر دست و پا کند زودتر به کام مورچه خوار می افتد، راه نجاتش این است که تدبیری بیندیشد تا از کام دشمن خود بگریزد.
تعلیمِ نظم و انضباط به کودکان نیز نیاز به تدبیر و مراقبت کافی دارد. و بدون تدبیر و برنامه ریزی، امکان ندارد.
اگر بخواهید به کسی نظم بیاموزید اوّل باید سعی کنید بی نظمی را از او بگیرید.
گرفتن بی نظمی برابر است با دادن نظم و انضباط به او و طبعاً این، کار آسانی نخواهد بود.
یکی از شیوه های آموختن «نظم» به کودکان این است که ابتدا اشتباهات درشت و بزرگ را از او بگیرید، و بعد به سراغ اصلاح اشتباهات کوچک آنان بروید.
وقتی توانستید اشتباهات عمده و بزرگ آنان را اصلاح کنید، طبعاً اصلاح نمودن نواقص جزیی، کار سختی نخواهد بود.
شما وقتی می خواهید جایی را جاروب نمایید، نخست چیزهای درشتی که بر زمین افتاده آنها را بر می دارید و بعد سراغ جاروب نمودن چیزهای ریزتر می روید.
و همچنین وقتی شما پارچه ای را می خواهید بشویید، اگر لکّه های بزرگی بر آن باشد، نخست لکه ها را بر می دارید و مرتفع می کنید و سپس هم? پارچه را شستشو می دهید.
پس وقتی شما هم می خواهید یک انسان بی نظمی را تربیت کنید، ابتدا باید عیوب درشت او را برطرف کنید و مطمئن باشید اگر موفق به اصلاح عیبهای بزرگ او شدید، حتماً به اصلاح نواقص جزیی آنان نیز موفق می شوید.
فرزندان خود را به خدا بسپارید و درعین حال از مراقبت احوان آنان نیز کاملاً باخبر باشید.
سعی کنید همیشه قلبتان متوجه خدا باشد و هر چه می خوهید از او بخواهید و در تربیت اولادتان نیز از او کمک بخواهید.
قلب انسان به یاد خداوند زنده است، وقتی یاد و عشق خداوند از آن خارج شود، می میرد،
مثل ماهی که به آب زنده است، وقتی از آب بیرون بیفتد، طبعاً خواهد مرد.
انسان مؤمن و با خدا، مثل یک ماهی است که در دریاست؛
یعنی جای هیچ نگرانی و اضطراب نیست و خداوند حافظ و نگهبان اوست،
اما وقتی انسان از دین و صراط مستقیم خارج شد، خداوند نیز او را به خود وا می گذارد، و کسی را خداوند رها کند سرنوشتش معلوم است که چه خواهد شد.
راز اعتماد
خوش قولی و عمل به وعد ها، یکی از عواملی است که در تربیت کودکان نقشی مهم دارد.
اگر وعده ای دادید حتماً به آن عمل کنید.
البته سعی کنید وعده هایی بدهید که قادر به انجام آن باشید،
چون چه بسا برخی از والدین به فرزندان خود وعده هایی بزرگ می دهند، و بعد هم نمی توانند از پس آن برآیند، و همین بی وفایی به وعده، خود منشأ ناراحتی و بدبینی فرزندان نسبت به والدین می شود.
تجربه شده که وقتی به وعد های خود عمل کنید، کودکان به شما اعتماد می کنند و همین اعتماد را باید حفظ کرد،
و حفظ کردن آن گاهی به این است که هنگام نصیحت و پند دادن به او، حرمت او را پاس بدارید، و طوری رفتار کنید، که فرزندان شما احساس کنند شما آنان را بزرگ می شمارید و برایِ شما شخصیت و ارزش ویژه ای قائل هستید،
نه این که احساس کنند شما در صدد هستید که آنان را تحقیر کنید و یا آبرویشان را ببرید.