شخصیت
اگر بَرآنید تا فرزندی پاک، مؤمن، متشخّص، و متخلّق به اخلاق حسنه داشته باشید، سعی کنید به فرزندانتان "مسوولیت" بدهید،
و بعد، از آنان مسوولیت بخواهید،
و بدانید که این کار، کودکان را متشخص بار می آورد.
و احساس می کنند، که بقدری مهم و ارزشمند هستند، که به آنان مسوولیت واگذار می گردد.
کودکان باید احساس "شخصیت" کنند،
کسی که احساس شخصیت می کند با شدت تمام خود را کنترل می کند، و سعی می کند کاری نکند که شخصیت او آسیب بییند، و یا لکه دار شود. وقتی که کودکان، احساس شخصیت نکنند، کم کم بی عار می شوند؛
یعنی "بی تفاوت" می گردند،
چه از آنان تعریف کنید یا سرزنش نمایید، در هر دو حالت، بی تفاوت خواهند بود، و بدون هیچ عکس العمل.
حتی اگر ایشان را مورد توبیخ یا ضرب و شتم هم قرار دهید باز، هیچ گونه عکس العملی نشان نخواند داد،
و این حالت، بسیار خطرناک است،
چون وقتی انسان نسبت به همه چیز بی تفاوت بود، دیگر، مشکل است وی را اصلاح نمود،
زیرا اگر کار خوبی انجام داد، و او را تشویق نمودید، نسبت به تشویق، هیچ احساسی ازخود بروز نخواهد داد،
و اگر کار خلافی انجام داد، و او را سرزنش نمودید، باز بی تفاوت خواهد بود.
برخی از والدین می گویند وقتی فرزندمان را به خاطر کار زشتی که انجام داده است سرزنش می کنیم، عصبانی می شود، و از خود دفاع می کند، باید عرض کنم که این بسیار خوب است، و نباید والدین از این امر ناراحت بشوند،
چون این حالت نشان می دهد که کودک شما چیزهایی را می فهمد و حس می کند،
و خوبی و بدی را تشخیص می دهد، و این، صفتی بسیار خوب و مثبت است.
اگر کودکی حساسیت خود را از دست بدهد اثری بسیار منفی دارد،
مثلا، فرض کنید شما وقتی برای اولین بار دستتان به دیگ داغ می خورد، دست شما تاول می زند، و زخم می شود، و بار دوّم که دست شما با دیگ تماس پیدا کرد، تاول و زخم کمتری ظاهر می شود، و در اثر تکرار این کار، یک قشر مرده ای از پوست پدید می آید، و بر روی پوست نازک قبلی قرار می گیرد، تا جایی که دیگر این پوست ضخیم نمی سوزد، و اگر دست شما به دیگ داغ بخورد چندان اثر ملموسی احساس نمی کنید؛
چون حساسیت انسان کم کم از بین می رود.
یک کودک نیز چنین است،
وقتی طوری تربیت شود که حساسیت او از بین برود، دیگر تربیت پذیر نیست و بسیار مشکل می توان به او چیزی را تفهیم کرد.
بعضی از والدین طوری با کودکانشان رفتار کرده اند که وقتی از کودک می خواهند که برای آنان کاری انجام دهد حتماً باید چند تا ناسزا هم به طرف او حواله کنند و الاّ فرمانشان اجرا نمی شود.
و بچه را طوری بار آورده اند که اگر روزی چند ناسزا از سوی والدین نشنوند، گویی دنبال کار نمی رود، و سر به راه نمی شود،
این، بدترین نوع تربیتی است که والدین آگاهانه یا نا آگاهانه در حق اولاد خود روا می دادند.
عقل
شما باید فرزندانتان را طوری تربیت کنید که کم کم از نصایح و راهنماییهای شما مستغنی و خود کفا شود، و خود نیز بتواندن دربار? هر امری فکر کند و تصمیم بگیرد،
چون شما که همیشه با او نیستید، تا او را هدایت کنید،
طبعاً این کودک کم کم بزرگ می شود، و باید به تناسب رشد خود، راه خود را نیز انتخاب کند، و مستقلاً قادر باشد برای زندگی خود برنامه ریزی کند.
خداوند در نهاد هر انسانی، چه کودک و چه بزرگ، تخمی به نام "عقل" آفریده است، که این عقل باید آبیاری شود تا کم کم رشد کند،
وقتی که این تخم با برنامه های مدبرانه شما آبیاری شد، اندک اندک، خود به خود، رشد خود را آغاز می کند، و دارای شاخ و برگهای فراوان خواهد شد، و بعد از مدت کوتاهی به حدّ بلوغِ کامل می رسد، و دیگر راه خود را پیدا می کند، و با نیروی عقل هدایت می یابد.
شما به این نکت? مهم توجه داشته باشید که تربیت کودک مثل تربیت یک "گلِ" زیبا می باشد.
شما اگر بخواهید یک گل زیبا را همچنان با طراوت و شادابیِ اولیّه اش حفظ کنید باید یک سلسله برنامه های حساب شده را از نظر دور ندارید. اگر به این گل، آب کم داده شود، قطعاً در اثر تشنگی می سوزد، و از بین می رود، و اگر زیاد آب بدهید باز هم در اثر آب زیاد خفه می شود، و قهراً پژمرده وسپس آن طراوت و زیبایی خود را از کف می دهد.
باید بگویم که تربیت کودک به مراتب از تربیت یک گل بالاتر و دقیق تر است.
اگر به یک گلدان، خوب رسیدگی نشود، نهایت این است که آن گل از بین می رود، و آسیبی به جایی نمی رسد،
اما اگر کودک را بد تربیت کنید، این منشاً آفات عدیده می شود،
هم خود را فاسد کرده و هم دیگران را به فساد و تباهی می کشد،
و مای? دها دردسر و رنجها فراوان می گردد.
تشویق و محبّت بیش از حد، مثل کود زیاد است که به گُل داده می شود، همان طور که کود زیاد عامل فساد گل می شود، محبّت و تشویق زیاد نیز در تخریب اخلاق کودک تأثیری عمیق دارد.
باید هنگامی کودک را تشویق نمود که تشن? تشویق باشد،
و به تعبیردیگر: کودک منتظر تشویق از سوی شما باشد، در این صورت این تشویق در بالندگی کودک نقش بسزایی خواهد داشت.
اگر می خواهید کودکتان را نصیحت کنید، آنجا نیز طوری رفتار کنید که کودک شما برای نصیحت آماده باشد؛
مثلاً، برای او قصه یا حکایتی را نقل کنید، و سپس اصل مطلب را در جایی حساس که رسیدید بگویید: ادام? این قصه بماند برای بعد، اینجا می بینید که این کودک از شما می خواهد تا بقی? حکایت را برای او بازگو کنید در این صورت شما می توانید از این فرصت طلایی استفاد کنید، و تا حد امکان و لازم به نصیحت و پند و اندرز کودکتان بپردازید.
مراقبت غیر ضرور
اجازه بدهید که کودک شما در حوز? فعالیت خود، آزاد باشد.
و از کنترل شدید، و مراقبتهای غیر لازم، پرهیز کنید.
همان طور که انسان وقتی به دنیا می آید بسیار کوچک است و از نظر جسمی ضعیف و بشدّت آسیب پذیر است و کم کم رشد می کند و قوّت می گیرد، به تناسب رشد و نموّ کودک باید زمین? مناسبی هم برای او فراهم کرد تا نیروی عقل و اندیش? او شکوفا شود.
کودک تا مدّت کوتاهی مثلاً یک سال پایش را میان قنداق می کنند و حرکتی ندارد، بعد از سپری شدن این مدت، کم کم در محیط خانه قدرت فعالیت پیدا می کند و بعد همین طور به کوچه می رود و با همسالان خود مشغول بازی می شود، بعد به مدرسه می رود و میدان فعالیتش به این ترتیب روز به روز بیشتر، وسیع تر و گسترده تر می گردد، تا به جایی می رسد که کاملاً مستقل شده، و از هرنظر به بلوغ کافی می رسد.
درست همانند یک گل که ابتدا در گلدانی کوچک است، و پس از آنکه کمی رشد نمود و ریش? بیشتری پیدا کرد، آن را در گلدان بزرگتری می گذارند تا ریشه های آن گل، میدان وسیع تری برای رشد و تکامل پیدا کند،
و بعد از مدتی آن را از گلدان بیرون می آروده و در باغچ? حیاط می کارند تا کم کم به بوته ای قوی تر تبدیل یابد.
من، مدتی در مدرس? علوی تهران، مشغول تدریس بودم.
روزی با مدیر در دفتر کار او نشسته بودیم یک وقت دیدم مدیر مدرسه وسط حیاط مدرسه ایستاده است، و با نگاه خود کاوش می کند، تا اینکه خادم مدرسه را دید،
وقتی خادم متوجه نگاه معنادار مدیر شد، فهمید که مقداری کاغذ وسط حیاط مدرسه افتاده و باید آنها را بردارد،
خادم فوری آنها را برداشت و به دقت نگاه می کرد ببیند جای دیگری نیز کاغذ و یا چیز دیگری افتاده است یا نه.
خوب، شما ملاحظه کنید اینجا اصلاً امر و نهی نبود، مدیر مدرسه با نگاه مخصوص خود، خادم مدرسه را متوجّه وظیفه اش نمود و کار هم بخوبی انجام گرفت، بدون این که بین این دو حتّی کلمه ای ردّ و بدل شود.
شما نیز سعی کنید طوری این کودکن و امانتهای الهی را تربیت کنید که نیاز نباشد همیشه به آنان امر و نهی کنید، بلکه با اشاره و ایماء متوجّه وظیف? خود شده و پی به اشتباه خویش ببرند.