سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برترین دانش لا اله إلاّ اللّه است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
دفاع بلاگ
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» موقع شناسی؛ رمز بزرک ترییت

موقع شناسی؛ رمز بزرک ترییت
رسول خدا و ائمه ما صلوات الله علیهم وقتی می‌خواستند تذکر بدهند، موقع شناس بودند. یکی از این تذکرات در نقلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. ایشان ‌فرمود: پدرم هر وقت می خواست به سفر برود، آخر از همه جا پیش من می‌آمد و خداحافظی می‌کرد. هر وقت هم که از سفر برمی‌گشت، اول از همه به من سر می‌زد. یک بار در بازگشت از سفر، تا به خانه‌ی من آمدند‌، مکث نکرده و رفتند! یارانش هم که دم در منتظر بودند، حالت غضب را در چهره او مشاهده کردند. حس کردم که آن روز برخورد پدرم با من سرد بود. پیش خود فکر کردم که او پیغمبر است و خطا نمی‌کند؛ یک اشکالی درکار من است و الاّ او عوض نشده است! درکار خودم چه سراغ دارم و چه چیزی تازه شده است؟ دیدم پرده‌ای تهیه کرده و آویزه‌ای بر آن گذاشته بودم. سلمان به خانه آمد، به اوگفتم ملاقات پدرم امروز سرد بود. به فکرم افتاد وجود پرده را در خانه‌ ی من نپسندیده است. پرده را باز کرده و جمع نموده‌ام. آن را به پدرم بده و بگو دخترت سلام رساند و این را داد و گفت در راه خدا مصرف کنید. سلمان گفت آن را خدمت حضرت صلی الله علیه و آله بردم و گفتم فاطمه سلام رساند و گفت این را در راه خدا خرج کنید. حضرت گفتند:«فَدَاهَا اَبُوهَا ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، لَیسَتِ الدُّنیَا مِن مُحَمَّدٍ وَ لاَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ، لَو کَانَتِ الدُّنیَا تَعدِلُ عِندَاللهِ مِن الخَیرِ جَنَاحَ بَعُوضَه، مَا سَقَی مِنهَا کَافِراً شَربَهَ مَآءٍ، ثُمَّ قَامَ فَدَخَلَ عَلَیهَا»:"حضرت سه مرتبه گفتند پدرش به‌فدای او. بعد فرمودند: دنیا از محمد و آل محمد نیست. اگر خیر دنیا به‌اندازه‌ی بال پشه‌ای برابری می‌کرد، خدا به کافر جرعه ای از آن را نمی‌داد! پس برخاستند و وارد خانه فاطمه شدند". «فَدَاهَا اَبُوهَا» خیلی تجلیل از فاطمه سلام الله علیها است! حضرت چیزی نگفت و بحث هم نکرد، اما تفاوت نشان داد؛ این تربیت است! فاطمه‌ای را که با یک برخورد سرد می‌توان بیدارکرد، چرا باید با او سخن بگوید؟ رمز بزرگ تربیت این است که تا می‌توان با یک رفتار کوچک درس بزرگ داد، چه نیازی به موعظه‌ی مفصل؟
ما هم باید در آموزش کودکان خود، با تأسی به رسول گرامی موقع شناسی را رعایت کنیم. مثلاً فرض کنید کودک از اذیت و آزار دیگران بشدت ناراحت شده است. این جا جایش است که  به او بگویند اگرتو هم دیگران را اذیت کنی، باعث ناراحتی می شوی! یا موقعی که  او گم شده است و تحویل خانواده داده شده است، در اوج خوشحالیش به او بگویند سعی کن تو هم به نیازمندان کمک کنی!
اولیای الهی با همین روش، آدم‌های بزرگ را تربیت می‌کردند. علی بن یقطین وزیر هارون‌الرشید است. درب خانه‌ی موسی ابن جعفر(ع) را می‌زند. حضرت راهش نمی‌دهد، زیرا کاری کرده که باید به این سبک تنبیه شود! این بدترین تنبیه و بهترین روش تربیت برای علی‌بن یقطین است که حضرت با او قهر کند
خدا هم با قهر کردن بندگان را تربیت می‌کند. این که می‌خواهید نماز بخوانید و حضور قلب ندارید. جزع می‌کنید و شب‌های جمعه بر سر می‌زنید و در قنوت نماز مثل مار به خود می‌پیچید که خدایا من آن وقت ها که نماز و قنوت می‌خواندم این حال را داشتم حالا این طور شده‌ام؛ همه ی این‌ها قهرکردن خداست. خدا با قهر کردن دارد او را به‌سوی خود می‌کشد و از منجلاب فساد بیرون می‌آورد. تعبیری دارد شهید اول که یک شب خوابش می‌برد و نتوانست نماز شب بخواند. درسوگ این نماز فوت شده، مرثیه‌ای می‌سراید و مرثیه‌اش درکتاب ”تراجم“ است. می‌گوید: "اولیا از شب تا به صبح با مناجات با تو بهره و لذت‌ها بردند ولی «مَنَعَتنِی عَن قِرابِ عِبَادِکَ دُونَهُم» من را از کوبیدن درب خانه‌ی خود بازداشتی! آن‌ها را موفق کردی و من را از حورالعین محروم کردی!" نماز شب چیز عجیبی است. انسان کجاست تا بفهمد که حور چیست؟ بعضی‌ها به خاطر این که فقط با چیزهای دنیایی مأنوسند، هرچه هم در این باره با آن‌ها حرف بزنید، مثل کسی که فقط سوسک و مـوش را دیده بـاشد، همه چیز را با آن ها می‌سنجند. مثلاً وقتی به او گفته شود عقاب چیست؟ می‌گوید بالَش به اندازه سوسک است! ما هم که فقط چیزهای دنیایی را دیده‌ایم، کجا درک می‌کنیم که حور چیست؟ در ادامه می‌گوید: «اَرَاَیتَهُم لَم یُذنِبُوا فَقَبِلتَهُم»: شاید آن اولیا چون گناه نکردند، آن‌ها را قبول کردی یا این که آن‌ها هم گناه کردند و از آن‌ها پذیرفتی ولی من را نپذیرفتی! خدایا اگر برای گنهکاران در پیش تو موضعی نباشد، پس خوش گمانی‌های ما کجا می‌رود؟ ببینید! خدا این چنین با قهرکردن، انبیا و اولیا خود را به سر‌حدّ اعلی حرکت می‌دهد.
تذکر باید پنهانی و گاهی قاطعانه باشد
تذکر باید درجای خلوت و در مقابل سایر بجه ها و برادر و خواهران نباشد، زیرا به شخصیت کودک ضربه خواهد زد. تذکر باید بدون عجله و با ظرافت صورت گیرد و برای این کار لازم است که والدین براعصاب واحساسات خود مسلط باشند. روایت می گوید: «مَن نَصَحَ اَخاهُ سِرًاً فَقَد زیّنه وَ مَن نَصَحَهُ عَلانیةً فَقَد شنَّعَهُ»:"کسی که برادر دینی خود را درخلوت نصیحت کند، اورا جلوه داده است و اگر آشکارا اندرز دهد او را زشت کرده است".
گاهی لازم است که والدین در مقابل بعضی رفتارهای کودک حساسیت داشته و بعد ازتذکرات لازم و در صورت نیاز برخورد قاطعانه داشته باشند. مثلاً اگر کودک دیر به خانه برگردد، علت را حویا شوند و اگر با بجه های ناباب می گردد، بعد از تذکر برخورد قاطع داشته باشند و در برابر گریه و اصرار او انعطاف نشان ندهند. این کار باعث خواهد شد که جلو فساد آینده او گرفته شود، زیرا دوست فاسد دوستان فاسد دیگری دارد و به تدریج بر تعداد آن ها افزوده می شود و به روزی می رسد که دیگر کار از کار خواهد گذشت! بنابراین نباید دراین گونه موارد ترحم کرد بلکه با رعایت شخصیت کودک، مثل طبیبی که می خواهد عضو فاسدی را قطع کند، باید با قاطعیت دوستی مفسده آمیز را جراحی کرد و به آه و ناله او توجه نداشت.
وضع فطرت به گونه ایست که انسان در کارهای کوچک امتحانات بزرگ پس می‌دهد. مثلاً اگر بچه‌ای اسباب بازی بچه‌ی دیگری را برداشت و برنگرداند، نباید گفت که بچه است و چیزی نبود و قابل نداشت! لغزش معمولاً از امور کوچک شروع می شود و اگر به تدریج قبح و زشتی آن کم رنگ گردد، به گناهان کبیره می انجامد. بچه اگرچیزی درکوچه پیدا کرد، به خاطر غریزه‌اش آن را بر می دارد و باید قاطعانه به او تذکر داد. فرق بین فطرت و غریزه این است که غریزه می‌گوید تملک کن! اما فطرت می‌گوید مال تو نیست تصرّف نکن! والدین و مربی باید بسیار هوشیار باشند و با مشاهده اولین خطا سریعاً با برخورد عاقلانه دفع مفسده نمایند.
11- کم کردن فاصله‌ی علم و عمل
مربی نباید فرصت عمل را از کودک با اندرزهای پی در پی بگیرد، این یکی دیگر از شرایط مهم نصیحت و اندرز است. روایت در کافی است و مرحوم حاج شیخ حسن، صاحب معالم هم در اول کتاب خود از امام زین‌العابدین علیه السلام به این مضمون آورده است: « مَن عَمَلَ بِمَا عَلِمَ، عَلَّمَهُ اللهُ مَا لاَ یَعلَم»:"هرکس به آن چه می‌داندعمل کند خدا به او آن چه را که نمی‌داند، یاد می‌دهد". باز در کافی است که کسی از ایشان سؤال ‌کرد و جواب گرفت و دو باره سؤالی مطرح کرد. حضرت به او فرمود: « فَاغلَقُوا اَبوَابَ السُئوَالَ عَمَّا لاَیُعنِیکُم وَلاَ تَتَکَلَّفُوا عَلَی مَا قَد کَفَیتُم َو اَکثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعجِیلِ الفَرَجَ فَاِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم1»:"سؤالی که به دردتان نمی‌خورد نپرسید و خود را در زحمت بیشتر از آن چه انجام می‌دهید، نیاندازید و برای تعجیل فرج دعا کنید که فرج شما در آن است". منظور این است که تا به آن‌چه که می‌دانید هنوز عمل نکرده‌اید، خودتان را برای دانستن بیشتر به تکلّف نیاندازید؛ تکلّف به معنی خود را به زحمت انداختن است.
درحقیقت روایت می گوید که علم و عمل با هم هستند. باز روایتی درکافی داریم و معالم هم آن را آورده است: « اَلعِلمُ یَهتِفُ بِالعَمَل فَاِن اَجَابَهُ وَ اِلاَّ اِرتَحِلَ2»:"علم به عمل می‌خواند، اگر اجابت شد می‌ماند و گرنه کوچ می‌کند". علم دقیقاً انسان را به عمل تشویق می‌کند. اگر انسان اجابت کرد و به آن عمل نمود، به صورت نور باقی می‌ماند. علمی را که امام علیه السلام به آن اشاره دارد، سواد نیست. تعهد است؛ علمی است که خداوند در باره‌ی آن می‌گوید: « اِنَّمَا یَخشَی اللهُ مِن عِبَادِهِ العلمُا»:"تنها دانایان هستند که خدا را به حساب آورده و از او خشیت دارند". روایتِ فوق، دانا را کسی معرفی می‌کند که متوجه است که خدایی دارد و می‌گوید هر معلوماتی انسان را به خدا خاشع نمی‌کند؛ علمی که خشیت می‌آورد علم توحید است.
اگر مربی فرصت تجربه عملی کودک را در نظر بگیرد و تشویق کند به آن‌چه می‌داند عمل نماید، فاصله‌ی علم و عمل کودک کم شده و موجب تقویت ایمان و تقرب به سوی خدا و رشد زمینه‌ی دینی در او خواهد شد. دور شدن علم از عمل، موجب دوری از حق و تحلیل رفتن ایمان است. قرآن می‌فرماید:« لاَیُکَلِّفُ اللهُ نَفساً اِلاَّ وُسعَهَا »:"خدا هرکس را جز به‌اندازه‌ی طاقتش تکیف نمی‌کند" وقتی که وُسع علمی بالا رفت، تکلیف هم وسیع می‌شود، اما اگر علم بالا رفت و عمل درجا زد، شخص درجا نزده بلکه عقب‌تر رفته است!
بنابراین وظیفه‌ی مربی این است که علمی را به  دانش آموزان منتقل کند که آنان را به عمل نزدیک و اجرای آن آسان باشد. تذکرات غیر قابل اجرا، نه تنها فکر را پیش نمی‌برد بلکه عقب هم می‌برد. وقتی بین علم و عمل فاصله افتاد، قلب بیمار و نهاد فاسد می‌گردد و خود فرد هم قبول می‌کند که آدم خَلافی است. معلمی که به شاگرد فوق طاقت او مشق و تکلیف می‌دهد، عملاً او را به عصیان و انحراف کشیده است؛ یعنی شاگرد می‌داند بین خودش و آموزگار چنین تکلیفی بوده است و الان بدون اجرای آن به مقابله آمده است. به عبارت دیگر به عصیان و طغیان دعوت شده است.
خداوند از باب این که نسبت به انسان رهبری دارد و هادی انسان است،‌تکلیف‌«مَا لاَیُطَاق» ‌نمی‌کند. برای همین می گوید: «... لاَیَسئَلُکُم اَموَالُکُم اِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَ یُخْرِجْ اَضْغانَکُمْ1»: "خدااموالتان را در عوض نمی‌خواهد. اگر بخواهد و به اصرار از شما طلب کند، بخل می‌ورزید و کینه‌های شما را برملا می‌کند". یعنی خدا اموال را از شما طلب نمی‌کند، درحالی که چون به شما قرض داده می‌تواند پس بگیرد. خدا می‌داند که اگر از شما بخواهد، بخل خواهید ورزید وضعف وسوء اخلاق شما ظاهر خواهد شد. لذا به خاطر رحمتش چنین تکلیفی نمی‌کند تا موجب فساد شما نشود. خدا هرگز منظورش این نیست که شما را در شرایطی قرار دهد که بعد بگوید چرا نکردی و نتوانستی! بلکه عموماً زمینه‌ای فراهم می‌کند که بنده بتواند عامل به یاد گرفته‌های خود باشد.   
12- پرسش؛ سرنخ تربیتی  
کودک وقتی به سن تشخیص رسید، کار والدین و مربی و محیط را موشکافانه بررسی و در باره آن ها پی در پی سؤال می کند. این جا مربی آگاه و موقع شناس باید از فرصت فراهم شده نهایت بهره برداری را بنماید و در حدّ فهم کودک، پاسخ های اعتقاد ساز بدهد و او را با مسایل آشنا کند. مثلاً وقتی والدین به نماز می ایستند، می پرسد نماز چیست و وقتی به او گفتند که نماز امر خداست، فوری می پرسد خدا کیست؟ این جا مربی باید درحدّ ادراک طفل او را اقناع کند. پرسش های کودکان سرنخ های تربیتی است.
13- آموزش سنت ها و شعائر؛ هویت سازی و ماندگاری
آموزش سنت ها و شعائر، هویت دادن به فرزندان و راز ماندگاری است. کودک امانت الهی در دست ما است و تربیت دینی راه  برگردان امانت به صاحب اصلی است. اصولاً باید گفت که تربیت به دست پروردگار است، زیرا ازنطفه انسان را پدید آورده و تا لحظه مرگ او را ربوبیت می کند و وظیفه ماست که دراین راستا کودکانمان را با اسلام و اهل بیت و انبیای الهی آشنا و علاقمند سازیم. ما می توانیم با استفاده از قصه، غیرمستقیم وارد دل کودک شده، هویت اسلامی را جاگیر وپایدار نماییم. درتورات و درباب خروج بنی اسراییل از مصر آمده است که به طور ناگهانی به آن ها اطلاع داده شد که شبانگاه حرکت خواهندکرد! کسانی که فرصت کافی به دست نیاوردند تا خمیر را کاملاً ور بیاید، همان فطیر را به تنور زدند و به عجله خارج شدند. بعد از غرق شدن فرعونیان، خدای تعالی به موسی(ع) وحی فرستاد که این روز را عید بگیرند و نان فطیر بخورند تا نسل های بعدی یاد آن روز را گرامی بدارند. یهود با اجرای این سنت، تا به امروز هویت خود را حفظ کرده است. ما نیز باید با نقل حکایات بزرگان و پیشوایان دینی و داستان ایام الله ها، مانند غدیر و قربان و غیره که کم هم نیستند، بر بزرگداشت شعائر و سنت ها که نشانه راه هستند تاکید کنیم تا خاطره آن ها درحافظه نسل ها زنده نگاه داشته شود و همین موجب اتصال آنان به دین و امیدی برای نجات است.  
14- الگو پذیری کودک    
الگو تجسّم عینی مکتب، چراغ راه، دلیل صدق و راستی حرف مربی و رمز بزرگ تربیت است. هر مکتبی برای اثبات عملی و واقع گرایی، نیاز به ارایه الگو دارد. مربی هم درجریان تربیت و اثبات صدق گفتار نیاز به معرفی الگو و اسوه دارد. در اسلام، رسول الگوی تام و تمام مکتب است «وَلَکُم فِی رَسُولِ اللهِ اُسوَهٌ حَسَنَه» و بعد از ایشان اولیای الهی و با تبعیت از اولیاء، مؤمنین الگوی جامعه هستند. اسلام پر از الگو و مدل است و می تواند نیاز کودکان را برطرف کند و موجب هدایت آنان شود. اسلام می خواهد که پیروانش همگی الگو و مدل باشند و می گوید «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، آمِنُوا». خدای تعالی به خاطر فطرت توحیدی انسان، آن چنان دین را عملی و ساده کرده است که می خواهد هر فردی از فرصت استفاده کند و خود را بر طبق الگویش بسازد، زیرا در اسلام تشریع و تکوین یکی شده است. خدای تعالی هم چنانکه رسول را الگو معرفی می کند، تکویناً هم الگوپذیری را در نهاد انسان گذاشته است و اگر غیر از این باشد، از حکمت الهی بدور است. یعنی محال است خدا فرمانی بدهد و زمینه ای برای آن نباشد! بنابراین هرانسانی به الگو نیاز دارد و اسلام می خواهد که مسلمان خود را بسازد و برای کسانی که با او ارتباط دارند و یا زیر دست او هستند الگو باشد. درخانواده وکلاس هم مربی باید الگوی کودک باشد. 
اصولاً نتیجه‌ ایمان این است که قول و عمل را با هم موازی می‌کند و به تمام افعال و رفتار مربی وحدت می‌بخشد. وقتی یک نیروی واحد بر مربی حاکم با شد، قول و فعل، ظاهر و باطن، جامعه و درون منزل، همه موازی می‌شوند. وقتی فرزند یا دانش آموز این موازات و هماهنگی را دید، عملاً تأثیر پذیرفته و به ایمان نزدیک‌تر می‌شود. بنابراین شرط تربیت طبیعی این است که ابتدا مربی نفس خودش را مؤدب کند تا رفتارش الگوی واقعی گفتارش باشد، زیرا یکی از اصول تربیت برمبنای فطرت، استفاده از فعل به جای زبان است و این جز با ایمان و خود سازی عملی نیست.
خانواده‌ای را تصورکنید که متعهد نیست. اگر از این خانواده کودکی دارای فطرت و تعهد خوب وارد مدرسه ‌شود، مدرسه برای او محل انتخاب الگو است، اما برای دانش آموزی که خانواده‌اش متعهد است و بین او و پدر و مادر رابطه‌ی ایمانی برقرار است، مدرسه محل انتخاب نیست زیرا که الگوی خودش را قبلاً درخانه پیدا کرده است. دلیل آمدن این کودک به مدرسه صرفاً استفاده از امکانات آموزشی است. اما کودکی که درخانه الگویی را که می‌خواهد نمی‌یابد، جستجو می‌کند ببیند آیا معلمش می‌تواند آن الگو باشد یا نه؟ انسان هرالگویی گرفت، به همان عادت می‌کند و دنبال همان را می‌گیرد. چون انتخاب خودش است و زیر سنگ هم باشد آن را پیدا می‌کند. 
فرزندانی که خانواده‌هایشان وضعیت ایمانی خوبی دارند مثل بچه‌های دیگر، آن چنان شیفته معلم مکتبی نمی‌شوند، زیرا عطش ایمانی آن ها سیراب شده است. ولی بچه‌هایی که خانواده‌‌هایشان وضع مکتبی جالبی ندارند، باعث تعجب معلم می‌شودکه چگونه حرف در آن‌ها تا مرحله‌ی ساخته شدن تأثیر می‌گذارد! تعجب ندارد قلبش زنده بوده است؛ او درخانه آبی برای آشامیدن نیافته و در نتیجه تشنه است و مدرسه که می آید، آب دیده و حالا با عطش می‌خورد. شما دیده اید که بچه‌هایی که درخانه آب می‌خورند، دیگر سرِشیرِ مدرسه آب نمی‌خورند. اما بچه‌هایی که شیر خانه‌هایشان آن روز بسته بوده یا آب نمی‌آمده، آن روز مستقیم سر شیر مدرسه می‌روند.   
ما اگر انسانی عرضه کردیم که اگر گوشش را بگیرند،کله‌اش در‌آید، این به درد الگو یودن نمی‌خورد! انسانی الگوست که آزارش به احدی نرسد و احدی هم جرأت آزار او را نداشته باشد. اگر انسانی تربیت کنیم که کسی از اذیت او واهمه نداشته باشد، این درست نیست! این که روایت می گوید وقتی برادر دینی به تو چیزی گفت، تحمل کن! این غیر از آن کسی است که می‌خواهد تو را ساقط کند. مؤمن هرجا کرسی گذاشتند نمی‌نشیند و این الگو نیست!
الگوی رهبری و مرجع تقلیدی هم که به ما داده اند، این طور نبوده است. از قول یکی از مراجع تقلید نقل می کنند که در دوره مرجعیت میرزای شیرازی، یکی از مراجع جایی برای ناهار دعوت شده بود. بعد از انجام نماز و نوافل و فرایض، یکی از اطرافیان گفت اگر ناهار آماده باشد می‌خورند! گفتند نهار هنوز آماده نشده است. این فرد آب آورد و گفت: آب آماده است! ایشان نماز خوانده بود و نوافل و فرایض را هم انجام داده بود. دوباره آمد و گفت: آب آماده است! این مرجع گفت مثل این که من نماز خوانده ام! اما او همان جا ایستاد و گفت: آب آماده است! آن آقا بلند شد و دوباره وضو گرفت و نوافل و فرایض را انجام داد و بعد ناهار که آماده بود خوردند و رفتند! حال این آدم چگونه می تواند مرجع باشد؟ خودش برای خودش از اخیار است و اهل نجات، اما آن کسی که دست مردم را در دست چنین مرجعی می گذارد از اشرار است! 
این جریان، هم ‌دوره با میرزای شیرازی بود. میرزا بعد از رحلت شیخ مرتضی انصاری، درجلسه ای که برای تعیین مرجعیت تشکیل شده بود به علما گفت بیایید کسی را برای مرجعیت تعین کنید که عقلش دَه وعلمش یک باشد، میرزا جبیب الله رشتی گفت خودت! گفت به جدّم منظورخودم نبود! به هرصورت درآن جلسه میرزا به مرجعیت تعیین شد. حال چنین مرجعی را با آن که ذکرش گذشت مقایسه کنید! ببینید میرزا در مقابل واقعه رژی چگونه کلمه تحریم را می‌نویسد و چگونه از نام مبارک امام زمان (عجل) استفاده می‌کند؟ این رساله نویسی و مسأله‌گویی نیست، رهبری است! می نویسد:"الیوم استعمال توتون و تنباکو بِاَیِّ نَحوُ کان حرام و درحکم محاربه با امام زمان است”. درسبک انشاء کلماتی مثل اقوی، حرام، احوط و مانند این ها نیست، بلکه مسأله را به اصول عقاید و به ما به الامتیاز شیعه با فٍرَق دیگر و برای این که شیعه در فرق دیگر حلّ نشود، وصل می‌کند! امثال میرزای شیرازی اصلاح طلبان عالم اسلامند و دقیقاً روی نکته اصلاح طلبی که ما امام داریم تکیه می کند. این الگوی عالم اسلام است، ولی آن که نمازهایش را خوانده بعد بگویند آب حاضر است و دو باره از نو شروع کند، این الگو نمی شود!
الگوی تربیتی ‌کودک باید کسی باشد که درعین حالی که آزارش به کسی نمی رسد، آلت دست کسی هم نشده وعقلش را دست دیگری قرار ندهد و استقلال خودش را حفظ کند. این که در روایات وارد شده که هرکاری را با "بسم الله الرحمن الرحیم" شروع کنید، به این معناست که انسان یادش نرود که الگو و مجوّز کار را از "بسم الله" بگیرد. یعنی کار را به آن عرضه کند که آیا قبول دارد یا نه! این که شیعه از کودکی به فرزندش یاد می دهد که در نشست و برخاست ها یا علی بگوید یا درمراسم ها علی علی گفته می شود، ‌برای این است که در آینده در زمان غضب، شهوت، غیبت و صحنه های مختلف، الگو و مشاور او علی(ع) باشد؛ او با خودش مشورت کند آیا علی(ع) مجوز این کار را می دهد یا نه! اگر علی (ع) عملی انجام نمی داده، چگونه می شود انجام داد؟ اگر داد می زد، من هم داد بزنم اگر صبر می کرد پس من هم صبر بکنم. شیعه به این معنی است، یعنی پیروی از الگو! 
علی علیه السلام کسی است که برای فرونشاندن غضب خود درجنگ خندق، زمانی که عمربن عبدود آب دهان به صورت ایشان انداخت، شمشیری را که بالا برده بود پایین نیاورد و برخاست. وقتی برگشت عمرو به او گفت ‌چرا کار را تمام نکردی؟ فرمود: ‌وقتی آب دهان به صورتم انداختی عصبانی شدم و با آن ناراحتی اگر شمشیر را پایین می آوردم،‌عملم دو انگیزه پیدا می کرد: ‌یکی رضای خدا و دیگری رضای خودم. من نخواستم درکاری که برای رضای خدا انجام می دهم، خواسته ی شخصی را شرکت دهم!
15- دوست؛ دریچه ورود کودک به اجتماع 
دوست دریچه ورود کودک به اجتماع است. انسان موجودی اجتماعی است و نیاز به برقراری ارتباط با دیگران دارند. کودک و نوجوان این ارتباط را در قالب همبازی تمرین می کند و این شروع ورود به اجتماع است. ارتباط کودک با دیگران از ابتدا باید تحت کنترل و مراقبت دقیق باشد ونباید با هرکس همکلام شود و باب مراوده باز کند. اگروالدین نتوانند فرزندشان را برای پیدا کردن دوست خوب راهنمایی کنند، طبعاً با افراد فاسد دوست خواهد شد. مثل این می ماند که غذای سالم به فرزند داده نشود و او قهراً به سمت هر غذا و آبی برود و دیگر دراین فکر نیست که این آب و غذا سالم است یا نه! یا اگر کتاب خوب و مفیدی به او داده نشد، خودش سراغ کتاب می رود وچون نمی شناسد، ممکن است کتب گمراه کننده انتخاب نماید.
روابط اجتماعی سالم باعث رشد و تکامل کودک می شود. اگر او قادر به ارتباط سالم با دیگران نباشد منزوی و تنها خواهد شد و در صورت ادامه، در سنین بالاتر صدمات فراوان خواهد دید، زیرا از خوبی دیگران نمی تواند استفاده ببرد و درنتیجه خیلی از مشکلاتش لاینحل باقی خواهد ماند. انسان ها مانند گیاه در زمین یکدیگر ریشه می زنند و از یکدیگر تغذیه مفید یا مضر می کنند. مثلاً در خانواده، فرزند با والدین و والدین صالح با رهبر و رهبر با امام زمان و امام زمان با خدا ارتباط دارد و به این وسیله فرزند با خدا مرتبط می شود و از طریق این ارتباط قلبی، اخلاق الهی راه نفوذ در فرزند را پیدا می کند و باعث می شود که او سراغ دروغ و کار غیر اخلاقی نرود و این غیر ازتربیت با نصیحت و اندرز است.  والدین اگر صالح نباشند، قضیه برعکس خواهد شد! یا اگر کودک یا نوجوان با دوستان شریر و ناباب ارتباط برقرار کند، چون آنان به نوبه خود با شریر و فاسد بالاتر تا برسد به شیطان ارتباط دارند، نهایتاً اخلاق و صفات زشت شیطانی به کودک و نوجوان منتقل می شود! شما ببینید چطور شد کسانی که شیعه اثنی عشری و نمازخوان و فرزند خانواده متدین بودند، سر ازگروهک منافقین درآوردند. با بررسی سرگذشت این گروهک می بینیم که دوستان ناباب و کتب و جزوات انحرافی آنان را به این عاقبت تأسف بارکشید! 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/12 :: ساعت 9:50 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آخرین یادداشت در وبلاگ دفاع بلاگ خوش آمدید
به بخش نماز خوش آمدید
نماز
نماز
نماز
نماز//دومین جشنواره تبیان قم//
[عناوین آرشیوشده]