سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون دانشمند بمیرد، همه چیز حتی ماهیان در دریا بر او بگریند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
دفاع بلاگ
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» علی (ع) و تربیت کودک

فصل 3: علی (ع) و تربیت کودک 
امیرالمؤمنین علی علیه السلام، در روایت زیر سه مرحله برای تربیت ذکر کرده اند: « اَلوَلَدُ اَمِیرٌ سَبعَ سِنِینَ وَ عَبدٌ سَبعَ سِنِینَ وَ وَزِیرٌ سَبعَ سِنِین، فَاِن رَضِیتَ خَلاَئِقَهُ لِاِحْدَی وَ عِشرِینَ سَنَهً وَ اِلاّ ضُرِبَ عَلَی جَنبِیهِ فَقََد اَعذَرتَ اِلَی اللهِ1»:" فرزند هفت سال اول زندگی فرمانده است و هفت سال دوم فرمانبر و هفت سال سوم وزیر و مشاور است. از21 سالگی اگر از اخلاق و رفتارش راضی بودید که هیچ، وگرنه او را تنبیه کنید که نزد خدا معذورید". می فرماید اگر از کودکی جنبه‌ی نفسانی معتدل و معقول و طیّبِ ارضا کردد، فطرت از میان آن بالنده سر برمی دارد و زمینه ی آرزوی بقا در او فراهم خواهد شد و الله و رسول و دارآخرت را برخواهد گزید. اما شرطش این است که "حرکت مستمرِ" فطرت گرایی، از دوران کودکی پی ریزی شود.
الف- دوره امیری کودک 
اَلوَلَدُ اَمِیرٌ سَبعَ سِنِینَ. یعنی فرزند در هفت سال اول امیر به حساب آید. 7سال اول، طبیعت و فطرت هر دو حالت جوانه دارند و کودک درحال تجربه جهان پیرامون خود است. در این سن اگر کودک "همراه با طبیعت"رشد نکند و طبیعت او بسوزد، فطرت نمی‌تواند از میان آن جوانه زده و جان بگیرد. در این دوره چنان با او رفتار نمایید که گویی با امیر طرف هستید و کودک هم چنان احساس نمایدکه امیر است! یعنی خدای تعالی همان طور گه به پدر و مادر تشریعاً فرمان می‌دهد که فرزند را تا هفت سالگی امیر خود بدانند، به کودک هم تکویناً احساس امیر بودن داده است. تکوین و تشریع وقتی هماهنگ شوند، تربیت در جایگاه واقعی خود قرار گرفته است. 
دلیل این کار این است که کودک در این سن و سال ضعیف است و اگر امیر به شمار نیاید، جرئت ابراز وجود پیدا نمی کند و ترس از دیگران وی را چنان می هراساند که عقیده و درک خود را از دست می دهد و بی آن که به چیزی معتقد باشد آن را عملی می کند؛ با این کار عمل او از علم جدا شده، مقلّدی بی محتوا و پوچ و پوک می شود؛ به نحوی که آن چه انجام می دهد به هیچ وجه آن را باور ندارد و آن چه را هم که باور دارد، چون می ترسد هرگز به عمل در نمی آورد. و در نهایت به خاطر همین ترس از خود بیگانه می شود! 
والدین اگر طفل را در راستای خواسته هایش با درایت یاری کنند و شرایطی را بوجود آورند که طبیعت او عزت و کمال و راحتی داشته باشد، فطرت او فعال تر شده و از بستر طبیعت رشید و بالنده بیرون می آید و در آینده خود را در عالَمی بزرگتر از این عالَم احساس می کند و بخش پروانه سازی او به کمال رسیده، خود را به هر چیز کوچکی نخواهد فروخت. اما هر چه کمتر به طبیعتِ او بها داده شود، رشد و نمو لازم را پیدا نخواهد کرد و علامت های آن کم رنگ تر خواهد شد.
دراین دوره، هر چه ترس و وحشت از اطرافیان بیشتر باشد، بروز پدیده ی "استقلال" در او به مانع برخورد می کند. درست است که طبیعت برتری طلبی و الوهیت دارد، اما در 7 سال اول که ضعف و ناتوانی طفل دربرابر انسان های بزرگتر محسوس و ملموس است، برتری طلبی او مجال کمتری برای جلوه گری می یابد، ولی خطر شرک و الوهیت دیگران در او بیش از خطر الوهیت ادعایی خودش است. پس به اطرافیان کودک در7سال اول توصیه می شود که بگذارند کودک طلوع کند، فرمان دهد، خواسته داشته باشد و احساس کند که اطرافیان درفرمان او هستند تا فطرت او بتواند بستر مناسبی برای رشد داشته باشد. با این کار، طبیعتِ او به سوی الوهیتِ دیگران حرکت نمی کند و فطرت به سوی منصب حقیقی خود که رهبری طبیعت است به پیش می رود. به هرحال اگر عده ای بگویند که چون در جهان طبیعت گرایی بسیار زیاد است، اعطای فرماندهی به کودک در7 سالِ اول موجب حاکمیت طبیعت بر فطرت و حرکت به سوی ظلمت می شود، حرف درستی نیست! معنی امیر بودن طفل این نیست که چون امیر است، پس هرکاری هم که برایش مضر است، می تواند انجام دهد. خیر! کدام امیر است که بخواهد راه اشتباه برود و وزیر و طبیب بدلیل امیر بودن او، وی را به حال خود گذاشته باشد؟ طبیب به امیر امر و نهی می‌کند و باید‌ها و نباید‌ها را متذکر می‌گردد. وزیر هم خطرات و اشکالات در تصمیم‌ها را متذکر می‌شود و در مجالست‌ها و مصاحبه‌ها نکته‌های ارزنده و راه‌های موفقیت را تأکید و مطرح می‌کند، اما همه‌ی این کارها با رعایت لطف و مرحمت و رعایت احترام و تجلیل معنی امیری صورت می‌گیرد! بنابراین در این برنامه ها رها بودن مطرح نیست، بلکه وسیع بودن راه حرکت و احساس مسؤولیت و احساس این که همه در خدمت او هستند، به کودک جرئت تصمیم‌گیری و حسّ اعتمادِ به محیط می‌دهد. در کودک بروز و شکل گیری صفاتی از قبیل حسد، کبر، نیرنگ، رقابت و برتری طلبی که از صفات طبیعت هستند، بیشتر در هفت سال صورت می گیرد. اما بروز صفات فطرت مانند پاکی و زیبایی و صفا و دوری از بخل و حرص بیشتر مربوط به 7 سال اول است
زمینه حاکمیت فطرت برطبیعت از طریق برآورده شدن معقول خواسته های کودک در هفت سال اول فراهم می شود. در این دوران، فطرت تمرین فرماندهی می کند و زمینه بروز و ظهور و استقامتش در برابر دیگران فراهم می گردد. آن چه از حسن بن علی علیه السلام در کودکی دیده شد، ابراز احساسات و مهر و علاقه به جدّ بزرگوارش است. هنگامی که جد بزرگوار درسجود است، بدون هیچ بازدارنده ای خود را بر روی او می اندازد و سوار می شود. اگر حسن (ع) به خاطر مردم و اهمیت دادن به ابهت جمعیت و کثرت آن ها، از نزدیک شدن به جدِّ خود خجالت می کشید و خودداری می نمود، مقدمه ای بر شرک و مقدمه هایی بر عبودیت غیر خدا در آینده برای او فراهم می گردید. اما حالا که به کثرت جمعیت اهمیتی نمی دهد، نشانه ی ردّ عبودیت غیر خدا را آشکار کرده است و با عشق ورزی به کسی که به او محبت کرده، دارد شکر منعم را بجا می آورد و شکر منعم توحید است و توحید از فطرت برمی خیزد. او امروز محبت این منعم را درک می کند و شکر نعمت را عملی می سازد، و در بلوغ به صورت بازگشت به خدا و عبودیت، آن را ظاهر خواهد ساخت. 
اگر درکودکی، بازگیری از اعتیاد به طبیعت و الوهیت دیگران به این صورت انجام نگیرد، طلوع فطرت پس از بلوغ جنسی بی اثر خواهد بود. اگر والدین بخواهند که کودک مسأله ی «لااله» را درکودکی تجربه کند، باید ازکودکی، اعتیاد کودک به الوهیت دیگران را درمان کنند و راه آن امیر دانستن او در 7سال اول زندگی است. اگر طفل از کودکی مورد هجومِ رفتارهای مختلف تربیتی قرار گیرد، دربرابر این پیچیدگی های رفتاری و فرمان های ضد و نقیضِ اطرافیان، به دنیایی از تضاد فرو می رود؛ به نحوی که جرأت نمی کند به احساسات خود جامه عمل بپوشد و درجوّ غلیظ و خشن پیرامون خود و درمیان تند بادهای برخورد دیگران، جوانه های لطیف احساسش فرو خواهد ریخت. از این رو سفارش می شود که در برابر تمایلات کودک در7 سال اول زندگی بردباری نشان دهند تا او فرصت ابراز علاقه و احساسات داشته باشد. اما باید مواظب بود که جوانه فطرت به بهای رشد و نمو طبیعت سوخته نشود و برای این کار لازم است او را از اموری که ضد فطرت است دور نگاه داشت.
این سخن مولوی که می گوید"زِ آب خُرد، ماهیْ خُرد خیزد"، تشبیهی بجا و درست است. فضای لازم برای شناوری و پرورش شخصیت کودک، به میزان تحمل اطرافیان بستگی دارد. کودکی که اطرافیان ناشکیبا داشته باشد، مانند ماهی در آب خُرد است و قانوناً شخصیت او کوچک می شود و اگر چنین شود، فرزند از همان کودکی روش عبور دادن خودرا از میان اطرافیان کشف می کند.   
در دوره ی خلافت علی علیه السلام، چند کوزه عسل آورده بودند و به دست خزانه دار سپرده شده بود. حسین بن علی علیه السلام که در آن زمان تازه تشکیل خانواده داده بود، روزی میزبان مهمانی می شود و چون چیزی برای پذیرایی در دسترس ندارد و هنوز هم سهم خود را از عسل دریافت نکرده، به خزانه دار مراجعه کرده و مقداری از سهم خود را علی الحساب دریافت می نماید. علی علیه السلام در بازدید از خزانه، از خالی شدن کوزه عسل و ماجرا اطلاع می یابد. حسین را احضار و او را مورد بازخواست قرار می دهد. حسین توضیح می دهد. علی (ع) شلاق خود را بالا می آورد. حسین او را به جعفر سوگند می دهد. علی (ع) همواره دربرابر این سوگند انعطاف داشت. شلاق را پایین می آورد و می گوید بابی انت و امی، چرا پیش از این که دیگران سهم خود را دریافت کنند، تو دریافت کردی؟ 
حسین بن علی این نوع انضباط و سختگیریِ شدید در بندگیِ خدا را وقتی می تواند تحمّل کند که شخصیت او در کودکی از گنجایش لازم توسط پدر و جدّ برخوردار شده باشد. علی (ع) در دوران آموزش"لااله"، کودک را چنان آزاد گذاشته و میدان لازم برای رشد شخصیت دراختیار او قرار داده، که در"الاالله" می تواند این چنین او را بازخواست نماید! امیر قرار دادن مسؤولانه‌ی کودک در هفت سال اول، موجب شکوفایی احساس شکر و وفاداری طفل در هفت سال دوم می‌گردد.
ب- دوره فرمانبری نوجوان
«‌...‌وَ عَبدٌ سَبعَ سِنینَ». یعنی فرزند در دوره نوجوانی باید حالت عبد داشته باشد. دوره ی هفت ساله دوم، دوره ی فرمانبری کودک است که ملازم با آغاز انحصار طلبی ها و خود خواهی های اوست. دراین دوره، اطاعت کودک از بزرکتر هایی که خدا را فرا دست خود می بینند، نوعی اطاعت از خداوند است. این دوره، زمینه یاری و بروز حکومت فطرت بر طبیعت است؛ هنگام آن است که طغیان کودک مهار و محدود شود تا فطرت برای حاکم شدن بر طبیعت دشواری زیادی نداشته باشد؛ فطرتی که از میان پوسته طبیعت، سالم و قوی بیرون آمده است. در این مرحله، فطرت در ابتدای راه است و مسیرش با تکیه بر دیگران و تقلید از مطیعان فطرت، موجب ایجاد فرصت برای رشد بینش فطری و خو گرفتن طبیعتِ او به اطاعت از فطرت می گردد. به عبارت دیگر فطرت کودک درکنار فطرت دیگران و با یاری از نور آنان، راه را یافته و طبیعتش مطیع فطرت خواهد شد.
در دوره‌ی امیری، یعنی هفت سال اول، اگر محیط باز بوده و اولیا با حسنِ ظن به کودک برخورد کرده باشند، حجّت و واعظ باطنی او چشم و گوش و زبان و دست و پا پیدا کرده و باعث می شود که در هفت سال دوم که دوره‌ی احساس مسؤولیت است، واعظ درونی به او بگوید که والدین آقای تو هستند و تو باید از آن‌ها اطاعت کنی، چرا؟ چون والدین با قبول کردن امیری او در هفت سال اوّل، او را رشد داده و همین باعث می شود که کودک به این درجه برسد که بفهمد مدیون آن هاست و والدین را آقای خود بداند! اما اگر چنین شرایطی در 7سال اول فراهم نشده باشد، درون کودک به او نمی گوید که به دستورات مربی توجه کن و گفتنِ دیگران هم اثری ندارد؟ امام صادق علیه السلام در این رابطه می فرماید: « مَن لَم یَکُن لَهُ وَاعِظٌ مِن قَلبِه وَ زَاجِرٌ مِن نَفسِهِ وَ لَم یَکُن لَهُ قَرِینٌ مَرشُدً اِستَمکَنَ عَدُوُهُ مِن عُنُقِهِ1»:"کسی که واعظ و بازدارنده ای از درون و هم صحبتی راه یابنده نداشته باشد، دشمنش را بر خودش مسلط کرده است"  
به هرحال، مربی از این به بعد باید به طفل به عنوان عبد و فرمانبر نگاه کند؛ آن هم رفتاری که برده فروش‌ها به زرخرید‌های خود دارند. در مقاله‌ای که تحت عنوان فلق، در روزنامه‌ی عصر شیراز نوشته شده بود، از زبان شمس تبریزی که استاد مولوی است نقل می‌کند که:"اوایل معلمی می‌کردم، شاگردی آوردند که از همان لحظه که پدر او را در مکتب خانه گذاشت، شروع به بر هم زدن نظم مکتب خانه کرد و همه جا را به هم ریخت. می‌دانستم که بهم ریخنگی ها از این تازه وارد است، اما به روی خود نمی‌آوردم و به بچه‌ها هم ‌می گفتم که غلبه نکنند. به هر جهت درس و مشق روز دیگر را معین کردم. فردا هم برنامه همین بود. بالاخره روز سوم او را فلک کردم! از آن به بعد در مکتب آرام بود. یک روز در بیرون از مدرسه او را میان جمعی قمار باز نشسته دیدم. آرام پشت او قرار گرفتم. من را که دید مثل این که روح از جسدش پرواز کرده باشد، فوری عذر آورد. بالاخره در مدرسه او را فلک کردم و خلیفه را گفتم شلاق بزند. دیدم محکم نمی‌زند. شلاق را گرفتم و آن چنان زدم که تا یک ماه از خانه خارج نشد. بعد از یک ماه که داشت به مدرسه می‌رفت، پدر گفت کجا می‌روی؟ گفت به مکتب‌! پدر گفت مگر تا‌کنون از زحمت استاد از پا نیفتاده بودی! گفت او ناجی من است. اگر او نبود، معلوم نمی شد که از کدام زندان و دارالمجازات سر در می‌آوردم!  بعدها که شمس تبریزی وارد سیر و سلوک شد، همین ریاضت را تحمل کرد و چون ظرفیت داشت، مقتدای مولوی گردید. 
گاهی که کودک در هفت سال اول درخانه تحقیر شده و کم ظرفیت بار آمده است، همین که در مدرسه او را احترام و محبت کنند، یاغی می‌شود. چه بسیار آموزگارانی که به جهت معلمی این قبیل بچه‌ها، ناچار به برخورد تند شده اند! بچه‌ای که در هفت سال اول با احساس مسؤولیت اطرافیان پرورش نیافته باشد، در هفت سال دوم، به جای عبد بودن یاغی و طاغی می‌شود! 
 اساساً وقتی که طبیعتِ کودک انواع لذایذ را در7 سال اول و در حدّ بالا تجربه کرده باشد، در بزرگی فطرت در برابر آن لذایذ متوقف می شود و آن ها را کوچک می یابد و نوعی از فنا و زوال درآن ها می بیند. فطرت به چیزی کمتر از بقا و ابدیت قانع نمی شود و هر مقصد مادی را به دلیل فناپذیر بودن آن بی ارزش می بیند؛ در این حال اگر به فطرت حکومت بر دل های همه ی جهانیان را هم بدهند، قانع نمی شود. 
هفت سال دوم که هفت سال مسؤولیت خواستن و بالا بردن طیّبات و عادات حسنه است، باعث می‌شود که خدمت و ریاضت برای او آسان شود و بی‌کاری و تن‌پروری موجب عذاب وجدان او گردد. به این ترتیب، با رشد عقلانی که درکودک صورت گرفته، او در ردیف والدین قرار می‌گیرد و این ابتدای شروع دوره‌ی سوم است.
ج- دوره اجتهاد فطرت
«وَ وَزِیرٌ سَبعَ سِنِین». شروع دوره ی سوم از 14سالگی است و آن دوران جوانی و بلوغ فطرت است؛ دوره ای است که نوجوان شرایط اظهار نظر درمسایل را پیدا کرده است و زمان اجتهاد فطرت فرا رسیده و باید درکارها از فکر و نظر او بهره گرفت و مشارکت خواست. مشارکت در مدیریت این است که مسایل را با او در میان گذارند تا او برای راه حل آن‌ها بیاندیشد و اراده و تصمیم گیری و رهبری محیطِ پیرامون خود را برای مدیریت های آینده تمرین کند. در ادامه دو دوره قبل، چهارده سالگی ابتدای دوره ایست که مبانی اجتهاد و اظهار نظر در نوجوان رشد کرده و او به دنبال شناخت راه است. دراین حالت اگر تقلید به او تحمیل گردد، خطرناک است و مثل این می ماند که پس از پایان نه ماهگی بخواهند طفل را به توقف در رحم مادر ناگزیر کنندکه این کار خطراتی برای مادر و جنین دارد! همان گونه که بیرون آوردن جنین در5 ماهگی و ماندن وی در رحم پس از 9 ماهگی نادرست است، همان طور هم به حال خود گذاشتن فرزند پیش از14سالگی و  انتظار اطاعت بی چون چرا پس از14 سالگی نادرست است.
دراین سنّ باید برای وی نوعی آزادی و احترام و تکریم شخصیت قایل شد تا بتواند وزیر و طرف مشورت قرار گیرد و احساس مسئولیت دراو بالنده شود. این حالت همانند امیر بودن پیش از7 سالگی است؛ با این تفاوت که وزیر برای پیشنهاد دادن و امیر برای فرمان دادن است، وزارت نوجوان دراین دوران باید وزارت واقعیه باشد، درحالی که امارت کودک درپیش از 7 سالگی، امارت ظاهریه بود. هنگامی که نوجوان 7 سال در وزارت ماند و تجربه کافی بدست آورد، اگر حرکات استقلال طلبانه از وی مشاهده کردید، زمان تشکیل خانواده فرا رسیده است و باید مستقل گردد. زیرا غریزه جنسی درهمین 7 سال که فوران شباب است، بارور شده و به منتهای رشد خود می رسد.
بعد از7سال سوم و از سن 21 سالگی، گویی مَرکب کامل شده و اگر راکب لایق باشد آماده ی مسافرت های دور و دراز است. ممکن است در این حالت، اوحیات دنیا را برای خود کافی نداند و برای کشف مطالبی بالاتر ازآن به تلاش و تکاپو پردازد و احساس کند که جز بندگی چیزی لایق و در خور او نیست و سلطنت ها در جنب بندگی خدا، خرمهره و خزف در برابر گوهر گرانبها است. اگر این طور شود، او در میان کشش و کوشش های دیگران توانسته راه خود را پیش برده و از طبیعت به فطرت برسد. دراین حالت‌جهاد فی سبیل الله در دیدگاه وی از اهل و عیال و شغل و مقام و مسکن، عزیزتر خواهد بود و همه امورِ دل، از قبیل چشم، گوش، فهم، زبان، همت، آرزو و عشق، فعال شده و می توان بازدهی نابی از او انتظار داشت. 
بنابراین اگر قلب بخواهد به فعلیّت برسد، باید مربی از طفولیت خطّ تربیتی صحیحی برای فرزند داشته باشد تا در آینده در تمامی مزایای طبیعی، نوعی کوچکی و فنا و زوال بیابد؛ همه چیز را می نگرد اما چیزی را برای دل که جایگاه گوهر گرانبها است بر نمی گزیند، زیرا تمام پیشنهادات طبیعت را برای قانع کردن فطرت کافی نمی‌داند. این جا پایان مرحله‌ی طبیعت و انتقال به فطرت است.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » حسام الدین شفیعیان ( سه شنبه 92/9/12 :: ساعت 9:45 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آخرین یادداشت در وبلاگ دفاع بلاگ خوش آمدید
به بخش نماز خوش آمدید
نماز
نماز
نماز
نماز//دومین جشنواره تبیان قم//
[عناوین آرشیوشده]